این مقاله را به اشتراک بگذارید
کلکتیو۹۸
Download PDF (EN)
دانلود مقاله
مقدمه: در روزهای آغازین برپایی قیام ژینا، کلکتیو۹۸ متنی برای سایت «کرایم تینک» نوشت که به لطف زحمات و همبستگی رفقای چپ جهانی از ملیتهای مختلف، تا به حال ۹ زبان ترجمه شده است. این متن از اساس برای مخاطب غیرایرانی نوشته شده، بنابراین ممکن است بخش هایی از آن برای مخاطبانی که ترجمه فارسی را میخوانند، بدیهی بنظر برسد. با اینحال، برآن شدیم که این نوشته را به فارسی نیز ترجمه کنیم چون متن همچنان موضوعیت دارد و به نکات مهمی اشاره می کند، به ویژه آنجا که به بحث حول اهمیت حجاب اجباری در تثبیت حاکمیت سرمایه در جغرافیای سیاسی ایران میپردازد و نشان میدهد که نقش زنان و خواست هایشان در نابودی این نظام چیست. این از آن جهت اهمیت دارد که با وجود شرکت فعال زنان در خاورمیانه و جهان و به رغم پیشتازی آنها در صفوف اولِ انقلاب ژن ژیان ئازادی و با وجود تأکید خود جمهوری اسلامی در محوری بودن حجاب اجباری، تفکرات مرد محور همچنان منتظرند تا «منجی» از جای دیگری به خیابان بیاید. علیرغم لفاظی ها در مورد اهمیت مبارزات زنان، تفکر مردمحور ممکن است همچنان سوژۀ انقلابی را در «مردان طبقۀ کارگر صنعتی» در دل کارخانه ببیند. صاحبان این طرز تفکر، تضادهای واقعی جامعه و مشخصا سرکوب سیستماتیک زنان را به عنوان ابزاری برای اعمال حاکمیت سرمایه، نادیده می گیرند و در تجریدهای ذهنی خود به دنبال واقعیت برای تلقیهای ذهیشان از سوژه های تحریف شده کلاسیک میگردند. این در حالی است که تضادهای اجتماعی معاصر زنان، بالاخص زنان فرودست، را بهعنوان سوژه های انقلابی به جلو صحنه می آورند. به لحاظ نظری، این شیوۀ تفکر قادر نیست رابطۀ میان مردسالاری و مناسبات اجتماعی را صورتبندی کند و ترجمۀ متن زیر، تلاشی هرچند کوتاه در این جهت است.
یک هفته بعد از قتل مهسا/ژینا امینی، در ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۲ «معلمان عدالت خواه» اطلاعیه ای در باره موج جدید مبارزات در ایران منتشر کردند و از آن به عنوان «شروع یک پایان» نام بردند. این عبارت بیان وضعیت کنونی است. به ما میگوید که پرولترهایی که به خیابان آمده اند، به ویژه زنان و اقلیتهای ملی، احساس می کنندکه پایان ۴۴ سال دیکتاتوری اسلامی نزدیک است. ما به یک فاز مشخصاً انقلابی وارد شدهایم که جز انقلاب راه حل دیگری برایش متصور نیست.
خیزش دی ماه ۱۳۹۶نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی بود. میلیونها پرولتر در بیشتر از صد شهر در سراسر کشور، علیه الیگارشی حاکم به پا خاستند و به زندگی در فقر و ذلت و تحت خودکامگی و استبداد مذهبی و سرکوب عریان نه گفتند. این اولین باری بود که جامعه، و در راس آن دانشجویان چپ در تهران، شعار نفی نظام حاکم را صراحتا به زبان آوردند: «اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا».
پنج سال است که کشور به کل از پایین تا بالایش در التهاب به سر میبرد. هم شورش های سراسری و متناوب را شاهد بوده ایم و هم مبارزات سازمانیافته معلمان، دانشجویان، پرستاران، بازنشستگان، کارگران و سایر بخشهای جامعه[1]. (۱) معلمان طی شش ماه گذشته تظاهرات و اعتصابات بزرگی سازمان دادهاند که هر کدام در بیش از صد شهر دنبال شده و این تنها یک نمونه است. با اینکه رهبران و فعالین شناخته شده این جنبش دستگیر شدهاند و امروز در زندان به سر میبرند، جنبش معلمان به سازماندهی ادامه می دهد. در واقع این دو سطح مبارزه، یعنی شورش های خودبخودی تودهای و شکلهای سازمانیافته مقاومت، بی ارتباط به هم نیستند. به مدد این دو، مبارزه در هر موج اش شدیدتر و «رزمنده»تر می شود و فاصله زمانی بین هر موج از مبارزه کوتاهتر.
با این همه، مرگ ژینا/مهسا آغازگر چیزی کیفیتا متفاوت بود و میتوان آن را گسستی دانست از یک دوره تاریخی که با شورش دی ماه ۹۶ آغاز شده بود.
محرک دور قبلی شورش ها مشخصاً برنامه های مخرب اقتصادی بود (مثلاً افزایش سه برابری قیمت بنزین در آبان ماه ۹۸ (۲)[2] و فقر گسترده ساختاری که دست پخت نئولیبرالیسم اقتدارگرا طی سی سال گذشته است. بحران اقتصادی و اختلاف طبقاتی عمیق در ایران، برخلاف ادعاهای ضدامپریالیست های دروغین، صرفاً نتیجۀ تحریم های آمریکا نیست؛ در عین حال، تعدیل ساختاری تحمیلی صندوق بینالمللی پول بعد از جنگ ایران و عراق را هم نمیتوان تنها عامل چنین وضعیتی دانست. هر چند که اینها بدون تردید عوامل مهمی هستند، ولی مشکلات اجتماعی را نمیتوان صرفاً به عنوان یک مساله مجرد و «خارجی» دید، بلکه نتیجه یک فرایند تاریخی دارزمدت تر و عمیقتر است که موجب بی ثباتی کار شده، عرصه های مختلف بازتولید اجتماعی را کالایی نموده، و اتحادیه های کارگری، سندیکاها و سایر شکلهای سازمان یافته سیاست ورزی را با خشونت سرکوب کرده است.(۳)
نمیخواهیم تأثیرات مخرب و مصیبت بار تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا بر زندگی روزمره مردم را ناچیز بشماریم و ارتباط وضع کنونی با گذشته «نیمه مستعمراتی» ایران را هم نفی نمی کنیم. ما نقش حزب کارگر بریتانیا در کودتای سازمان سیا در ایران و سرنگونی دولت منتخب محمد مصدق را که پرچمدار ملی کردن صنعت نفت بود فراموش نکرده ایم. همین مداخلات امپریالیستی بود که شرایط اجتماعی برای رشد اسلام گراهایی نظیر خمینی را فراهم کرد، طوریکه بتوانند انقلاب مترقی ۱۳۵۷ را بدزدند و یک دیکتاتوری خودکامه را مستقر کنند.(۴) ما معتقد به سیاست نفی هستیم و از منطق نه این و نه آن پیروی می کنیم و این نفی دوگانه پایۀ ایجاد همبستگی های بینالمللی واقعی و بنیان اصلی انترناسیونالیسم است.(۵)
تأکید میکنیم که این دور از مبارزات با آنچه در دوره های مختلف مبارزاتی داشته ایم و شکلهای سازماندهی در پنج سال اخیر، متفاوت است. شورش هایی که با قتل حکومتی ژینا امینی شعلهور شد و ابعاد ملی و جنسیتی این واقعه، دینامیک سیاسی در ایران را تغییر داد و به تحولاتی بی سابقه منجر شد، چون ژینا کورد بود و چون ژینا به خاطر مساله «حجاب» کشته شد که ستون سلطه مردسالاری در جمهوری اسلامی به شمار میرود.
اول از همه، اینکه مبارزات از کوردستان شروع شد نقش مهمی در وقایع بعدی داشت (ژینا اهل سقز بود، همانجا به دنیا آمد و همانجا دفن شد). کوردستان نقش مهمی در تاریخ جنبش های سیاسی و مبارزات اجتماعی علیه جمهوری اسلامی داشته است. به دنبال انقلاب ۱۳۵۷ وقتی اکثریت فارس ها در در صندوق رفراندوم جمهوری اسلامی رای «آری» ریختند، کوردستان با صدای بلند فریاد زد «نه»! خمینی به کردستان اعلام جنگ – یا بهتر بگوییم جهاد – داد. و این سرآغاز مبارزه مسلحانه بین مردم کوردستان (به ویژه احزاب چپ گرای کوردی) با سپاه پاسداران بود. سپاه نیرویی بود که قدرت را به دست گرفت و انقلاب را دزدید. بسیاری از چپ های غیر کورد به همراهی با کوردستان برخاستند، چرا که آنجا را «آخرین سنگر» مقاومت میدیدند، سنگری که امکان تحقق آرمان های مترقی و «چپ گرای» انقلاب را در جغرافیای اجتماعیاش داشت. کوردستان به دنبال مدت های طولانی مبارزه مسلحانه و سایر اشکال سازماندهی سیاسی شکست خورد ولی هیچگاه در مقابل جمهوری اسلامی سر خم نکرد. شعاری هم که بعد از قتل ژینا فراگیر شد، نشان از همین واقعیت دارد: «کوردستان، کوردستان، گورستان فاشیستان». این زنان کورد بودند که بر مزار ژینا آوای «ژن ژیان ئازادی» (زن زندگی آزادی) را سر دادند، شعار معروفی که اولین بار توسط زنان کورد در ترکیه و اخیرا هم در روژاوا (مناطق شمال و شمال شرقی سوریه) سر داده شد. امروز این شعار مرزهای کوردستان را در نوردیده و سراسر کشور را چنان فرا گرفته که سر لوحۀ این انقلاب فمینیستی شده است.(۶)
از این سه کلمهای که شعار را تشکیل می دهند، ژیان (زندگی) ویژگیهای قابل توجهی دارد، ژن (زن) به رهایی جنسیتی رجوع دارد و ئازادی به خودمختاری و خود حاکمیتی. ژیان قبل از هر چیز یادآور اسم نمادین اولین شهید این جنبش است، ژینا به کوردی معنی زندگی هم می دهد. خانواده ژینا بر مزارش نوشتهاند «ژینای عزیز، تو نمرده ای. اسم تو نماد ما می شود». و او نماد جمعی تمامی شهدای قبل از خود شد. نماد همه ژیناهایی که جمهوری اسلامی به طور مستقیم یا غیر مستقیم زندگیشان را نابود کرد: به جرم جنسیت شان، طبقه شان، گرایش جنسی شان، یا به علت نابودی محیط زیستشان.
این جنبش یک جنبۀ هستی گرایانه دارد. ایرانیان در توئیتر با هشتگ های ژینا و مهسا امینی میگویند که چطور زندگیشان و زندگی دوستان و خانوادهشان در ۴۴ سال گذشته از بین رفته است: چه بر اثر شکنجه و اسارت، چه از راههای خودسرانه و چه در پی دادگاه های نمایشی؛ از زندگی های تلف شده در خارج از زندان بدون هیچ امکانی برای تحقق واقعی زندگی. زندگی هایی که به گفته تئوریسین آلمانی تئودور آدورنو هیچگاه زیسته نشدند. (۷) ولی این یادآوری های غمناک گذشته رو به آینده دارد و امید به گور سپردن این مردۀ متحرک، که انرژی جان فزای هر آنچه زنده است را می مکد. یعنی میتوان آیندهای متفاوت طلب کرد؛ آیندهای که در آن هیچ زنی به خاطر جنسیتش و به خاطر گیسوانش کشته نشود، که هیچکس شکنجه نشود، که هیچکس رنج فقر را نشناسد – جامعهای بی طبقه که آزادی واقعی و نه صوری بر آن حاکم باشد (هرچند که همگان بر سر هدف ایجاد جامعه بی طبقه توافق ندارند).
مبارزۀ طبقاتی چیست جز باز پس گرفتن زندگی، از طریق رها کردن همه جانبه اش از استعمار انباشت سرمایه دارانه و سایر شکلهای سلطه ای که استمرار این انباشت را تضمین می کند؟
ترس از ایستادن رو در روی یک رژیم هولناک اقتدارگرا که هیچ پرنسیپی نمیشناسد اینک به ضد خود تبدیل شده است، به خشم، قدرت و همبستگی. از انقلاب ۵۷ به بعد طبقات تحت ستم هیچگاه این چنین متحد نبوده اند. ویدئوهایی که خواهرانگی زنان متحد علیه نیروهای سرکوبگر زن ستیز را نشان میدهد تکان دهنده است.(۸) همبستگی شکل گرفته بین به اصطلاح «مرکز» و «پیرامون» در سراسر کشور که به طور سنتی در مقابل هم قرار داده شده بودند (بین کوردها و ترک ها آذربایجان غربی برای مثال) و حتی در سطح بین مللی نیز بی سابقه است. عزم و جسارت جوانان در سنگر بندی و رویارویی با پلیس با دست خالی یا سنگ و آجر، شگفتآور و تحسین برانگیز است.
زنان در صف اول مبارزه هستند، طبقۀ اجتماعیای که در جمهوری اسلامی بیش از همه ستمدیده، تحت سلطه قرار گرفته، و استثمار شده است. آنان ترس را به خشم، فرودستی را به سوژگی جمعی، و مرگ را به زندگی تبدیل می کنند. زنان معترض با شجاعت روسری ها و شالهایشان را از سر می کشند، در هوا می چرخانند، و در شعله های که سنگریست برای عقب راندن خشونت پلیسی به آتش میکشند. در ایران هیچ چیز به اندازۀ سوزاندن لچک قدرتآفرین نیست. این کنش مثل سوزاندن صلیب شکسته در سال های ۱۹۳۰ در آلمان هیتلری ست. با اینحال، بر خلاف تصور رسانه های جریاناصلی غربی، اعتراضات کنونی صرفا علیه گشت ارشاد نیست، بلکه کل مناسبات اجتماعی، سیاسی، و قانونیای که به شکل ساختاری مردسالاری سرمایه دارانه را بازتولید میکند، نشانه رفته است. این مردسالاری سرمایه دارانه با کدهای اسلامی ترکیب و مفصلبندی شده است.
حجاب یک رابطه اجتماعی است و مجموعهای از عناصر برسازندۀ جمهوری اسلامی را در دل خود مستتر دارد:
اول اینکه، به لحاظ نمادین، حجاب اجباری نماد کلیت یک رژیم مردسالارانه است که با اجبار مداوم و روزمره زنان به پوشاندن سر و بدن خود، موقعیت فرودستشان در جامعه را به آنان یادآور می شود. به آنها گوشزد میکند که «جنس دوم» هستند و بدن های شان به شکلی ساختارمند به خانواده، به برادر، پدر و شوهر و البته به کارفرما و درنهایت دولت و ولی فیقه تعلق دارد.
دوم، حجاب نماد اقتدار استبداد مطلقه نیز هست؛ استبدادی که قادر است (یا حداقل قادر بود) مقررات پوشش اسلامی را به بدن طبقات محکوم تحمیل کند. «نه به حجاب»، اقتدار و مشروعیت کلیت جمهوری اسلامی را به طور ریشهای به چالش می کشد.
سوم اینکه، حجاب اجباری واجد عناصر مهم ژئوپلتیک است که آن را به مناسبات جهانی سرمایه متصل میکند. حاکمیت حجاب را تحت عنوان «عفت اسلامی»، مهمترین نماد «ضد امپریالیست» بودن خود میداند. همانطور که هیتلر به طور سیستماتیک از صلیب شکسته نمادی ایدئولوژیک برای «رفاه» و «سعادت» جامعه مطلوب تحت رهبری نازی ها ساخته بود، جمهوری اسلامی هم با تحمیل حجاب به زنان میخواهد وانمود کند که جامعه ایران بیان تحقق ارزشها و ایدههای اسلامی بوده و نتیجتاً در مقابل ارزشهای اخلاقی و معیارهای اجتماعی امپراطوری غرب قد علم کرده است. به این ترتیب، حجاب نماد ایدئولوژیک و آلترناتیوی عملی در برابر امپراطوری غرب است.
درست بعد از انقلاب ۵۷، یعنی در روز هشتم مارس همان سال، دهها هزار زن به خیابانها آمدند و در ضدیت با تحمیل حجاب و شعار «یا روسری یا توسری» فریاد زدند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم». این شعار به ماهیت ارتجاعی حجاب اجباری اشاره داشت که هدفش برگرداندن چرخ تاریخ به عقب بود. در آن زمان، رسانههای اسلامی و خمینی، فمینیستها و سایر زنانی که به خیابان آمده بودند را به طرفداری از امپریالیسم و به پیروی از «فرهنگ غربی» متهم کردند.
فاجعه این بود که هیچکس صدای زنان را نشنید، هیچکس به فراخوانشان پاسخ نداد و هشدارهای شان را جدی نگرفت. حتی گروههای چپ برای مبارزه ضدامپریالیستی یک اولویت هستیشناختی برای مبارزه با امپریالیسم قائل بودند، به حدی که سایر شکلهای سلطه را «ثانویه» میدیدند و کم اهمیت می دانستند. امروز که زنان روسریهای شان را در خیابان می سوزانند و کل جامعه با تأکید حجاب اجباری را مردود می شمارد، کلیت اقتدار مذهبی استبدادی و مردسالارانه و ستون فقراتش را به لرزه درآورده و مشروعیت ضدامپریالیستی قلابی جمهوری اسلامی را نیز باد هوا کرده است. اینها همه ارکان حاکمیت طبقاتی در ایران هستند که کل مردم دارند نفی شان می کنند. جمهوری اسلامی پیشاپیش در ذهن مردم مرده است و وقت آن است که مردم در واقعیت نیز جمهوری اسلامی را دفن کنند.روشن بگوییم، سوزاندن حجاب یک حرکت راستگرایانه در جهت فاشیسم اسلام هراسانه نیست. هیچکس دین هیچکس را به چالش نکشیده است. سوزان لچک به معنی اعلام رهایی از حجاب اجباری است؛ اجباری که بدن زنان را کنترل میکند. همچنین، و برخلاف برداشتهای متفکران پسامستعمراتی، حجاب هیچ ربطی به «فرهنگ زنان» خاورمیانه ندارد. حجاب در جمهوری اسلامی، شیوه ای برای اعمال سلطه طبقاتی و بخشی لاینفک از پدرسالاری سرمایه دارانه است که باید بدون هیچ اما و اگر به پرسش کشیده شود.
سرمایه داری یک رابطه اجتماعی تاریخاً مشخص است که قادر است روابط اجتماعی «غیرسرمایه دارانه» (non-capitalist) را برای انباشت و بازتولید خویش به خدمت بگیرد. دین، همانند پدرسالاری، امری مربوط به گذشته نیست. یک مرده ریگِ منسوخ (anachronistic residue) نیست که زیر پوست جامعه مدرن بهمثابۀ یک پسماند و بدون فعلیت تاریخی قابل ذکری نداشته باشد. در یک جامعه سرمایه داری مثل ایران، سلطه طبقاتی با مقررات اسلامی بازتعریف شده و توسط آن میانجی میشود. حجاب اجباری یکی از عناصر حیاتی پدرسالاری جمهوری اسلامی است که زنان را به حاشیه رانده و به طور سیتماتیک بدن شان را کنترل می کند. این مساله، شکافی نیز در بین طبقه کارگر به معنای وسیع کلمه ایجاد کرده است. منظور سلسله مراتب های جنسیتی و سلطه فرد بر فرد (مرد بر زن) در صفوف طبقه است.
ضد امپریالیست های دروغین که مردم خیابان را بازیچه دست اسرائیل و عربستان سعودی و آمریکا میدانند نه تنها فاعلیت مردم را انکار میکنند، بلکه به بازتولید گفتمان و عمل ارتجاعی جمهوری اسلامی مشغولند؛ آن هم به سیاقی کاملاً اوریانتالیستی که یک «ذات مجرد» برای جوامعی نظیر ایران قائل اند. درک این مساله برای ایجاد یک همبستگی بینالمللی با زنان و به طور کلی با طبقات ستمدیده ایران حیاتی است. جالب اینجاست که حتی عدهای از زنان مسلمان مذهبی که چادر به سر میکنند هم حجاب اجباری را رد کرده و در خیابان و شبکههای اجتماعی به دفاع از این جنبش برخاسته اند.
حضور زنان در صف اول و مبارزه شجاعانه شان علیه دستگاه سرکوب ضعف نظام را هم بیش از همیشه ظاهر کرده است. سؤال این نیست که «چه باید کرد»، بلکه باید پرسید چگونه تمامش کنیم؟
___
کوردستان مبارزه را آغاز و شعارهای فمینیستی و ضداقتدارگرایانه را وارد جنبش کرد. این مساله فعالیت دانشجویی را به خصوص در تهران تسریع نمود و دانشجویان به سازماندهی اعتراضات و گسترش شورش از طریق مجامع عمومی و تحصن پرداختند. خیزش مثل اپیدمی عمل کرد و در کمتر از دو روز بعد از مرگ ژینا در سراسر کشور پخش شد. تا زمان نوشتن این مقاله طبقات ستمدیده در بیش از ۸۸ شهر با چنگ و دندان در مقابل نیروهای سرکوب رژیم جنگیدند.
از آنجا که ما به وضوح وارد یک مرحله انقلابی شده ایم، برخوردهای خبابانی بین مخالفان با پلیس و بسیج مثل سابقه «یک طرفه» نیست. مردم متوجه شدهاند که با همکاری اجتماعی و همبستگی و عمل میتوانند نفس نیروی سرکوبگر را ببرند و نهایتاً کارشان را به آخر برسانند. جوانان دارند شکلهای متنوع دفاع از خود نظیر «میخ پیچ دست ساز» برای پنجر کردن موتورسیکلت های پلیس و اخلال در تحرک آن ها را یاد می گیرند. در شرایطی که بیمارستان ها شدیداً تحت کنترل اند، پزشکان مستقل با پست شماره های تلفن همراه روی اینترنت امکان دسترسی ایمن مجروحان به خدمات درمانی را فراهم می کنند. سازماندهی در محلات هم در حال شکلگیری است.
از آنجا که دستگاه ایدئولوژیک دولت برای اکثریت جامعه ناکارآمد شده است، تنها راه جمهوری اسلامی برای بازتولید خود نیروی سرکوبش است که تا کنون صدها نفر را به قتل رسانده و هزاران نفر را دستگیر کرده است. (۱۰) فراموش نکنیم که این حرکات در حین قطعی اینترنت انجام شد، شیوه خشنی که جمهوری اسلامی مرتبا و بویژه بعد از قتل عام آبان ۹۸ به کار گرفته و میگیرد. (۱۱) ژینا امینی نماد و یادآور جانباختگان آبان خونین نیز هست(۱۲). ولی کسانی که جمهوری اسلامی را یک نیروی ضد امپریالیستی در سطح ژئوپولتیک بینالمللی معرفی و از آن دفاع میکنند، فراموش میکنند که این رژیم مردمش را در خیابان به قتل می رساند، به طور غیر قانونی به زندانشان میاندازد، شکنجه شان میکند و ازشان اعترافات دروغین می گیرد.
اکنون که ده روز از شروع خیزش می گذرد، آینده این دور از خیزش خودبخودی مردم بستگی به اشکال سازمانیافته مقاومت و به ویژه اعتصابات کارگران، معلمان و دانشجویان دارد. در ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای پیشرفته سرمایه داری اتحادیه و سندیکاها در نظام سرمایه داری ادغام نشده اند؛ آنها فقط به مبارزه برای خواستههای مشخص خود قانع نیستند و در نتیجه مانع شکلگیری یک جنبش رادیکال تر نمی شوند. آنها خواستار تغییر اساسیتری هستند که باعث هراس طبقات حاکمه میشود. به همین علت است که صدها تن از اعضای اتحادیه و سندیکاها (معلمان دانشجویان کارگران و بازنشستگان) در حال حاضر در زندان به سر میبرند و تعدادی شان هم زیر ضرب شکنجه اند.
در چهار سال گذشته فراخوان های بسیاری برای «اعتصاب عمومی» از جانب دانشجویان و معلمان داده شد و حتی برخی فعالین ناشناس ویدئوهای تبلیغاتی با استفاده از سرودهای رادیکال بعد از انقلاب ۵۷ تولید کرده اند. کارگران نفت هم تهدید کردهاند که اگر جمهوری اسلامی به سرکوب تظاهرکنندگان ادامه دهد، دست به اعتصاب خواهند زد. (۱۳) در چنین صورتی روند تحولات کاملاً تغییر خواهد کرد.
آنچه مسلم است این است که خیزش به انرژی نوینی نیاز دارد، واقعهای که امکان پیشروی را فراهم کند، چرا که حفظ استمرار این خیزش به طور روزمره در دراز مدت مشکل به نظر می رسد. به طور کلی، و سوای نیازهای روز خیزش، باید گفت که سرنگونی جمهوری اسلامی وابسته به سؤالات حیاتی تشکیلاتی است که پاسخ به آن ها نه تنها به «خرد جمعی»، که به زمان نیز برای پیاده کردن ایده ها و یادگیری از اشتباهات نیاز دارد. حلقه مفقوده، رابطه ارگانیک بین خیزش خودبخودی مردمی و سایر شکلهای سازمانیافته مبارزه است. یعنی هر دو طرف این رابطه باید از طریق شکلگیری تشکلات محلی-سراسری به طور درونی سازمانیافته تر و مبارزات سندیکاها و اتحادیه ها نیز هماهنگ تر شود.
تبلیغ و رسانه دادن به گرایشات رادیکال درون جنبش و نقد عناصر ارتجاعی هم جنبه مهمی از مبارزه است که برای همبستگی بینالمللی ضروری است. انقلابی که جامعه به دنبال آن است صرفاً یک انقلاب سیاسی نیست و مساله جایگزین کردن جمهوری اقتدارگرای اسلامی با مثلاً یک دموکراسی لیبرال نیست. این یک انقلاب اجتماعی است که طی آن نه تنها ذهنیت های فردی مردم بلکه مهمتر از آن ساختارهای اجتماعی تغییر می کنند. رسانههای رسمی غرب (نظیر بی بی سی و ایران اینترنشنال) و فعالین سلبریتی مثل مسیح علینژاد (که با محافظه کارترین نیروهای هیئت حاکمه آمریکا کار میکند، یعنی همانهایی که هم مخالف حق سقط جنین زنان در آمریکا هستند و هم موافق تغییر رژیم در ایران از طریق مداخله نظامی) تلاششان را میکنند که جریانات ارتجاعی درون جنبش را تقویت کنند و همه چیز را به یک مساله حقوق بشری تقلیل دهند. این جریانات همچنین معضلات روابط اجتماعی ناشی از ساختارهای سرمایه داری را صرفاً به عنوان یک مشکل قضایی بازنمایی می کنند؛ با دروغ پردازی ها و تحریف هایشان آلترناتیوهای ارتجاعی را بزرگ میکنند و تفکرات «وطن پرستانه» را به مردم حقنه میکنند: از نظرشان هدف هم چیزی نیست جز بازگرداندن نظم سیاسی اجتماعی سرکوبگری که با انقلاب ۵۷ سرنگون شد.
مردمی که به خیابان پا گذاشته اند اما ابله نیستند. آنها روی این روایت ها حساب باز نکرده اند. و مهم است که رفقای انترناسیونالیست ما در سراسر جهان از گرایشات و شعارهای رادیکال جنبش دفاع کنند و با سلطنت طلبان دیاسپورا که با پرچم ایران قبل از انقلاب ۵۷ در اعتراضات شرکت میکنند، مرزبندی کنند. مساله فقط این نیست که چطور باید جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، بلکه باید بیندیشیم که چطور میشود از انقلاب و نیروهای مترقی اش بعد از سرنگونی دفاع کنیم. هر چه از نیروها و عناصر رادیکال و مترقی حمایت بیشتری به عمل بیاید، دفاع از انقلاب در مقابل نیروهای ارتجاعی آسانتر می شد. جمهوری اسلامی (از طریق تأمین مواد خام نظیر نفت و گاز) نقش مهمی در انباشت جهانی سرمایه و روابط قدرت ژئوپولتیک در خاورمیانه بازی می کند. روشن است که قدرتهای جهانی و منطقه برای تأمین منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکشان از هیچ کاری برای دستکاری و شکل دادن به فرایند انقلاب و نتیجه آن فرو گذار نمیکنند. فقط با همبستگی قدرتمند بین المللی در حمایت از گرایشات رادیکال درون جنبش است که می توان خیزش جاری در جهت انقلاب شدن را از گزند نیروهای ارتجاعی سلطنت طلب، مداخله های ژئوپلتیک و ادغام خشونت بار در مدارهای انباشت جهانی حفظ کرد.
آینده سرشار از ناروشنی هاست. با وجود این مبارزه طبقاتی از پایین و علیه تمام اشکال سلطه همواره نیروی مادی قدرتمندی در تاریخ سرمایه داری خواهد بود. در این موردهیچ شکی نیست.
پانویسها:
[1] برای پیشینه قیام آبان ۹۸، بیانیه کلکتیو۹۸ در مجله Roar را ببینید که توسط بیش از ۱۰۰ صد نفر از مبارزان، فعالان و دانشگاهیان امضا شده است:
https://roarmag.org/2019/11/25/leftists-worldwide-stand-by-the-protesters-in-iran/
[2] برای اطلاعات بیشتر در مورد خیزش آبان ۹۸، به متنی که کلکتیو۹۸ در اولین سالگرد آن نوشته است، مراجعه کنید:
https://www.weareplanc.org/blog/on-the-anniversary-of-the-2019-november-uprising-in-iran/