این مقاله را به اشتراک بگذارید
امیر کیانپور – امید منتظری
Download PDF (EN)
دانلود مقاله
در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹، وقتی شورشیان انقلابی به زندان باستیل در فرانسه حمله کردند، لوئی شانزدهم از دوک دو لا روشفوکو-لیانکور سؤال کرد که آیا این یک «شورش» است و این پاسخ را شنید: «نه سرورم، این یک انقلاب است!»
همین پرسش و همین پاسخ این روزها میان ایرانیان طنین عمیقی پیدا کرده است. در دوم اکتبر، دانشجویان در مشهد فریاد زدند: «این دیگه اعتراض نیست، شروع انقلابه». یک روز قبل، دانشجویان دانشگاه بهشتی در تهران شعار دادند: ««بهش نگید اعتراض، اسمش شده انقلاب!» همچنین، عبارت «انقلاب فمینیستی» در فضا موج میزند.[1] با وجود این، و به رغم خوشبینی عمومی اراده، شرایط مادی برای تداوم قیام و در نهایت، دگرگونی سیاسی تضمین نشده است.
آغاز: بحران دائمی پیشا انقلابی
بیایید از ابتدا شروع کنیم. قتل وحشیانه ژینا (مهسا) امینی به دست پلیس امنیت اخلاقی (گشت ارشاد) در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ در تهران، انزجار و اعتراضاتی عمومی علیه جمهوری اسلامی را بدوا در کردستان برانگیخت. اعتراضات در کردستان به سرعت به طغیانی سراسری با خصلتی یونیورسال تبدیل شد که تمام ناراضیان با پیشزمینههای مختلف سیاسی و اجتماعی را زیر شعار اصالتا کُردی «زن زندگی، آزادی» (ژن، ژیان، ئازادی) گرد هم آورد.
شعار «زن، زندگی و آزادی» (و برساخت نمادین آن) فضا را برای طرح طیف نامحدودی از خواستههای سیاسی و اجتماعی-اقتصادی، فراتر از مطالبه لغو حجاب اجباری، گشود.
دیگر نمیتوان امکان یا نقطه آشتی بین دولت و مردم متصور شد. تمام کانالهای واسطهگری بین معترضان و حکومت بسته شده است. بد نیست به یاد آوریم که فلسفه وجودی اصلاحطلبان در ایران که طی سه دهه، گفتمانی هژمونیک در فضای سیاسی ایران بودند (تقریبا از ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰)، همین امکان واسطهگری میان دولت و مردم بود.
کثرت و نامحدود بودن بودن خواستههای معترضان را که در یک مبارزه برای همه یا هیچ تجلی یافته، باید در سایه تحولات اخیر ایران فهمیده شود. به قول ارنست مندل، حداقل از اواسط دهه ۱۳۹۰ ایران صحنه « بحران دائمی پیشا انقلابی» بوده است. تجلی این «بحران دائمی پیشا انقلابی» را باید در رخدادهای ناهمگون و خونین این دوران جست؛[2] از جمله دو موج اعتراضات سراسری که عمدتا به خاطر شرایط وخیم اقتصادی، افزایش ناگهانی قیمتها و فقیرسازی عمومی جمعیت بوده است: قیام دی ۹۶ و آبان ۹۸. همچنین باید به اعتراضات دختران خیابان انقلاب علیه حجاب اجباری (و اعتراضات پس از سرنگونی پرواز ۷۵۲ هواپیمای اوکراینی در سال ۱۳۹۸، اعتراضات به کمبود آب و قطعی برق، به ویژه در استان خوزستان (۱۳۹۹) و دستکم هفت سال اعتراضات، تحصن و اعتصابات کارگری علیه بیثبات سازی نیروی کار و خصوصیسازیها اشاره کرد.
تظاهرات سالهای ۹۶ و ۹۸ در ایران اغلب به خیل فرودستان شهری و طبقات کم درآمد نسبت داده شده، در حالی که تظاهرات جنبش سبز (۱۳۸۸) و اعتراضات به سرنگونی هواپیمای اوکراینی (۱۳۹۸) به عنوان اعتراضات طبقه متوسط شناخته میشوند. با این حال، نمیتوان قیام جاری بر اساس اصطلاحات و طبقهبندیهای حاضر و آماده جامعهشناختی صورتبندی کرد؛ نشانههایی از زیر و رو شدن نظم موجود هم در عمل دیده میشود و هم در زبانی که برای تفسیر این اعتراضات به کار میرود.
قیام «زنان، زندگی، آزادی» چیزی نو را به عرصه آورده است که حاکی از تبدیل امر کمی به کیفی است. ما با واقعیتی جدید روبهرو هستیم؛ ترکیب بیسابقهای از خواستههای سیاسی (در برابر بحران بازنمایی و نمایندگی سیاسی) و خواستههای اقتصادی (در برابر بحران بازتولید اجتماعی). در اعتراضات ۱۴۰۱ هم زنان طبقه متوسط شرکت دارند و هم زنان طبقه کارگر. این اعتراضات هم با ناآرامی خیابانها همراه است، هم با اعتصاب. هر چند اعتصابات ابعاد محدودی دارند و تنها در برخی مناطق از جمله کردستان روی دادهاند.
قیامی رو آینده، انقلابی رو به گذشته
شورش یا انقلاب؟ فوریو جسی، در پدیدارشناسیاس از شورش اسپارتاکیستها در آلمان (۱۹۱۹)، تمایزی ظریف میان شورش و انقلاب مطرح میکند که به چگونگی تجربه آنها از زمان بازمیگردد. در حالی که انقلاب در زمان تاریخی غوطهور است، لحظه شورش تجسم تعلیق مطلق زمان تاریخی و هرگونه جهتگیری پیشینی و از پیشبرنامهریزیشده است. قیام ایران هنوز مجهز به استراتژیهای هماهنگ و بلندمدتی نیست که بتوانند ضامن گسستی رادیکال از کلیت وضع موجود باشند [و از این بابت زمانمندی آن به شورش نزدیکتر است تا انقلاب.[3]
با این حال، آنچه در ایران اتفاق افتاده را یک معنای خاص میتوان انقلابی توصیف کرد: اگرچه خیزش ایرانیان با محوریت زنان هنوز در مرحله گذر انقلابی به فراسوی جمهوری اسلامی قرار ندارد، اما با توجه به نسبت ساختاری که میان حال و گذشته ایجاد کرده، میتواند یک حرکت انقلابی در جهت براندازی گذشته تلقی شود: انقلابی معطوف به گذشته (retroactive).
این قیام متضمن مجموعه فعل و انفعالاتی از بازتخیل و تصور مجدد لحظه ۱۳۵۷ است، این بار بر اساس بنیادهای معرفتشناختی متفاوت.
نمادشناسی جنبش اخیر یک وجه کنایی و طنزآمیز هم دارد: نسلهای جدید به ندرت با ترمینولوژی «انقلاب»، و به ویژه انقلاب ۱۳۵۷ همزادپنداری میکنند. برای اشاره به یک دگرگونی سیاسی رادیکال، کلمه براندازی (که زمانی محبوب معترضان بود) جای خود را دوباره به کلمه انقلاب داده، و این مفهوم بار دیگر بر سر زبانها افتاده است. مردمیترین انقلاب قرن بیستم یعنی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، ظاهرا طنین تاریخی و منطقی خود را بازیافته است. سلطنتطلبان و اصطلاح طلب که ظاهرا به دو اردوگاه متقابل تعلق دارند و در فضای ایدئولوژیک دوران پسا-شوروی به طور نظاممند به نفس ایده انقلاب میتاختند، اکنون آشکارا از انقلاب حرف میزنند. کسانی که میخواستند خاطره انقلاب ۱۳۵۷ را محو و دفع کنند- از جمله انقلابیان سابق، طرفداران نظام پادشاهی و حامیانشان، اکنون ناگهان خود را در چیدمان صحنهای مشابه انقلاب میبینند. این تجدید روح انقلاب ۱۳۵۷ را به طور خاص در رابطه با دو نیروی توضیح داد که پیشاهنگان و آغازکنندگان قیام «زنان، زندگی، آزادی» بودند: زنان و کردها.
زنان و کردها
جرقه اعتراضات اخیر در ایران در مراسم خاکسپاری ژینا (مهسا) امینی در سقز شهر محل تولد او، زده شده. هزاران شهروند کرد سقز در گورستان آیچی گردهم آمدند، جایی که زنان حجاب خود را برداشتند و سوگواری را به خشم تبدیل کردند. اعتراضات اینچنین شعلهور شد. از آن زمان به بعد، زنان و کُردها، همچنین بلوچها، نقش قابل توجهی در گسترش و ادامه اعتراضات داشتهاند.
حدود چهل سال پیش، در آغاز انقلاب ۱۳۵۷، زنان و کُردها پیشقراولان مقاومت در برابر انحصار قدرت دولتی در دست خمینی و حامیانش بودند. در حالی که اسلامگرایان به دنبال استقرار یک دولت-ملت یکپارچه و همگن به نام «واحد» (الله) بودند، نفس وجود سیاسی زنان، کُردها و دیگر اقلیتهای ملی مانند بلوچها، عربها و غیره به منزله صفآرایی چندگانگی در برابر «واحد» بود. این چندگانگی را باید در نسبت با موج قیامهای استقلالطلبانه نیمه دوم قرن بیستم (قیامهای رهاییبخش ملی) درک کرد که ایده خودمختاری جمعی در کانون توجهشان قرار داشت.
سرکوب زنان و کُردها به دست اسلامگرایان در ناآرامیهای پسا انقلابی، نشانگر نقطه گذار از سال صفر انقلاب به سال یک جمهوری اسلامی است.
این گذار را میتوان به مثابه نوعی حذف برسازنده صورتبندی کرد که از طریق آن حکومت اسلامی بدن سیاسی خود را از طریق بیرون گذاردن تفاوتهایی که به ویژه در زنان و کردها متجسم میشود، تنظیم و تثبیت میکند.
سال یک جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۲ دیماه ۱۳۵۷ با صدور فرمان آیت الله خمینی برای تشکیل شورای انقلاب از جایگاهی فرای قانون آغاز میشود. د
در واقع، سال یک جمهوری اسلامی، مدتها پیش از رفراندوم جمهوری اسلامی (معروف به رفراندوم «آری یا خیر») و حتی قبل از سقوط رژیم شاه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شد؛ و در برگیرنده مجموعهای فرمانهای آیتالله خمینی بود که به واسطه آنها نظام حاکم تثبیت شد: مهمترین آنها فرمان خلع سلاح عمومی در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، فرمان حجاب اجباری برای کارمندان زن دستگاههای دولتی در اسفند ۱۳۵۷ و فتوای جهاد برای سرکوب انقلابیون کرد در مرداد ۱۳۵۸ بود.[4] فرمانهای مذکور بهویژه زنان و کُردها را هدف گرفته بودند تا راه را برای گذار از انقلاب (با تکثر نیروها و اشکالش) به جمهوری (به عنوان یک/ واحد) هموار کند.
این گذار اما بدون تنش و مقاومت رخ نداد. در هشتم مارس ۱۳۷۹، یعنی یک روز پس از صدور فرمان حجاب اجباری خمینی، هزاران زن به خیابانها رفتند و شعار سر دادند: «ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم». این اعتراضات شش روز ادامه پیدا کرد و به شهرهای دیگر هم گسترش یافت. و در نهایت آیت الله خمینی لجوج و سرسخت موقتا عقب نشست.
قیام شش روزه زنان در اسفند ۵۷ بسیجی غیرمنتظره و ناگهانی و نخستین مقاومت مستقیم در برابر آیت الله خمینی و بدن سیاسی یکپارچهای بود که به نام او تشکیل شده بود.[5] مقاومت زنان به طور گستردهای در میان فمینیستهای اروپایی و همچنین روزنامههای خارجی بازتاب داشت، به ویژه به خاطر همزمانی فرمان خمینی و روز جهانی زن.[6]
مبارزان فمینیست فرانسوی «زنان در جنبش» [Des femmes en mouvement] که به صورت مستقیم شاهد خیزش زنان در ایران بودند، آن را همچون وهلهای از به لرزه درآمدن ساختمان یکتاپرستانه [monotheistic] شرق و غرب تلقی کردند.[7] نشریه فمینیست Histoires d’elles بیانهای منتشر کرد با عنوان «همراه با زنان ایرانی، روسریهمایان را بسوزانیم و به خیابانها برویم». این بیانهای را طیف گستردهای از گروهها و کلکتیوهای فمینیستی امضا کردند؛ بیانهای که گویی برای رویدادهای امروز ایران نوشته شده است:
«برای اولین بار در جهان سوم، زنان اجازه نمیدهند که قربانی انقلاب شوند. برای اولین بار، آنها در برابر انقلابی که با مشارکت آنها انجام شده سر فرود نمیآورد و صدای مخالفتشان را بلند میکنند. در خیابان جانشان را به خطر میاندازند و فریاد میزنند که مبارزه علیه اربابان جدید حکومت جمهوری اسلامی ادامه میدهند.»9
در فردای انقلاب ۱۳۵۷ کُردها هم خود را در وضعیت آنتاگونیستی مشابه زنان یافتند. آنها همانند زنان و در اتحاد با کمونیستهای انقلابی ایران در صف نخست «انقلاب در انقلاب» بودند – یعنی ادامه انقلاب به رغم جمهوری اسلامی – که در نهایت به نوعی «انقلاب علیه ضد انقلاب» بدل شد.
در واقع، کردستان را میتوان آخرین سد مقاومت در برابر انحصار قدرت اسلامگرایان در دهه اول انقلاب در نظر گرفت. با وجود سنت کمونیستی عمیق در کردستان، که در آن زمان در کومله تجلی یافته بود، کردستان فی نفسه نقطه کانونی واسازی و تمرکززدایی از ناسیونالیسم شیعه بود که ستون اصلی حکومت جدید به شمار میرفت.
تاریخچه مسئله کرد، به مدتها پیش از انقلاب بر میگردد. تقریباً سه دهه پس از پایان شورش کوتاهمدتی که به جمهوری خودمختار مهاباد منجر شد (از ۱۲ ژانویه ۱۹۴۶ تا ۱۵ دسامبر ۱۹۴۶)، مسئله حق تعیین سرنوشت ملت کرد بار دیگر در آشفتگیهای ایران پسا انقلابی عملا به چالش بزرگ ژئوپلیتیک و منطقهای دولت مرکزی ایران تبدیل شد.
درگیری بین کردها و خمینی بلافاصله پس از انقلاب آغاز شد. تقریباً تمام احزاب و سازمانهای کرد به طور علنی رفراندوم جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ را بایکوت کردند. دو حزب اصلی کرد، حزب دموکرات کردستان ایران و سازمان انقلابی زحمتکشان (کومەلە)، در همکاری هم توانستند برای مدتی خودمختاری دوفاکتوی کردستان را که در خلاء قدرت پس از انقلاب شکل گرفته بود و به وسیله شوراها و بنکههای مردمی اداره میشدند، حفظ کنند. برخی از گروههای مارکسیست انقلابی مانند نیروهای فداییان خلق ایران (جناح اشرف دهقانی)، از همان آغاز انقلاب پایگاههایی در کردستان برپا کردند و با تشدید اقدامات سرکوبگرانه حکومت جدید، گروههای کمونیستی دیگر هم به کردستان نقل مکان کردند. به این ترتیب، کردستان به تدریج به پایگاه اصلی مخالفان چپگرا تبدیل شد.
برای سرکوب مناطق خودمختار انقلابی در کردستان، خمینی در تاریخ مرداد ۱۳۵۸ فتوای جهاد را صادر کرد که به کارزار نظامی همهجانبه و آغاز یک جنگ خونین داخلی خونین ختم شد. وضعیت اضطراری تا مدتها پس از سرکوب مخالفان در کردستان ادامه یافت. دستکم تا اواخر دهه شصت.
در واقع، در طول درگیریهای کردستان بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان شاخه نظامی حکومت جدید شکل گرفت. جمهوری اسلامی، آن طور که امروزه وجود دارد، بر مبنای الگوی وضعیت اضطراری شکل گرفت که برای اولین بار در کردستان تجربه شد.
تکرارِ خلاق فرصتهای از دست رفته؟
چهار دهه پس از انقلاب، زنان ایرانی و کردها دوباره درگیر رویارویی مستقیم با حکومت جمهوری اسلامی شدند. بخشی از چیدمان سال ۱۳۵۷ دوباره پدیدار شده است، با همان قهرمانان اصلی پیشین روی صحنه. به نظر میرسد پایان بازی انقلاب به صحنه آغازینش شباهتی چشمگیر خواهد داشت. زمان آن فرارسیده است که زنان و کردها آخر بازی جمهوری اسلامی را از طریق بازنویسی سال صفر انقلاب رقم بزنند.
اگرچه قیام «زن زندگی آزادی» هنوز به تقاطع انقلابی خود پانگذاشته است، مانند هر رویداد سیاسی بزرگ دیگری، پیشاپیش ادراک ما از گذشته را متحول کرده و تخیل تاریخی تازهای خلق کرده است. بازنمایی مسلط از گذشته دگرگون شده است.
آن مفهومی از انقلاب که منسوخ شده تصور میشد، بار دیگر به صحنه ایران بازگشته و روح انقلابی نمایان شده است. حتی تمایلی وسواسگونه به وجود آمده که وقایع کنونی در تداعی با رویدادهایی منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ تفسیر شود. به عنوان مثال، مردم کشتار مسجد شاه چراغ در شیراز (اکتبر ۲۰۲۲) همچون نسخه جدید آتشسوزی سینما رکس در آبادان (اوت ۱۹۷۸) میبینند.
تمام اینها احساسی شدید از دژاوو به وجود آورده است. با این حال، در پشت پرده مشابهتها، تفاوتهایی تعیینکننده وجود دارد. در حالی که انقلاب ۱۳۵۷ در آستانه گذار از جهان دوپاره جنگ سرد به نظم نوین جهانی «پاکس امریکانا» و جهانیسازی نئولیبرال روی داد، قیام «زنان، زندگی، آزادی» در حالی روی میدهد که نظم جهانی پیچیدهتری در حال شکلگیری است و سروری و یکجانبهگرایی آمریکا به چالش کشیده شده است. این وضعیت به طور بالقوه میتواند دوره تازهای از رقابتهای خونبار ژئوپلیتیک نظامی و اقتصادی به همراه داشته باشد.
کارزارهای امپریالیستی هماکنون در جریان اند. همچنین جنگ جهانی روایتها. به همین دلیل، جنبش زنان و کردها (و دیگران) باید به شدت و هوشیارانه فاصله خود با غرب را حفظ کند، همانطور که پیشاپیش از مسکو فاصله گرفته است.
تفاوت دیگر به دستگاه سرکوبگر و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برمیگردد. اگرچه پایگاه مردمی حکومت در مقایسه با اوایل دهه به شدت کوچک شده است، در مقابل دستگاه دولت بسیار مدرنیزهتر و میلتاریزهتر و مجهز انواع تکنولوژیهای سرکوب است. البته تفاوت اصلی در این نیست که زنان، کردها، و به طور کلی، نیروهای مترقی سکولار این شانس را یافتهاند که قدرت را را از اسلامگرایان واپسگرا بگیرند، بلکه در این است که به لطف جنبش «زن، زندگی، آزادی» منطق پیکربندی سیاسی از الگویی تکخدا/حاکمی (monotheistic) به سمت الگویی چند-خدا/حاکمی (polytheistic) چرخیده است.
همزمان با ظهور دوباره شکافهای قدیمی، حال حاضر فهمی نو از گذشته را پیش نهاده است. زمان حال اما هنوز باید، در این جهان پسا-یوتوپیایی نئولیبرال، راهش را به سمت آینده پیدا کند. آیا قیام «زن، زندگی، آزادی» میتواند اولین انقلاب قرن بیست و یکم باشد؟ یا قدم در مسیر تراژیک بهار عربی خواهد گذاشت؟ از چندگانگی بدون مرکز آن تهی خواهد شد، یا اینکه قادر خواهد بود به شکلی انضمامی از تضادهای درونیاش چیزی نو خلق کند؟ آیا در تنشها و ستیزهای آشوبناک بینالمللی بلعیده خواهد شد؟ دلایلی خوبی وجود دارد که این فقط فاز آغازین شورش علیه رژیم حاکم برای ایجاد سیاستی نو است.
این مقاله نخستین بار در نوامبر سال ۲۰۲۲ به زنان انگلیسی در وبسایت «سوسیالیست پراجکت» منتشر شد.
پانویسها:
[1] برای مثال بنگرید به:
Mona Eltahawy, “Iran’s Feminist Revolution – Women, Life, Freedom,”; “Listen to the Voices of a Feminist Revolution in Iran,” open letter of hundreds of Iranian and foreign academics and artists.
[2] Ernest Mandel, Late Capitalism, London, Verso, 1978 [1972], p. 61.
[3] Furio Jesi, Spartakus: The symbology of revolt, trans. Alberto Toscano, New York, Seagull Books, 2014.
[4] روزنامه اطلاعات، ۲۳ بهمن، صفحه ۲.
[5].روزنامه اطلاعات، ۱۷ اسفند، صفحه ۲.
[6] مهناز متن و ناصر مهاجر, خیزش زنان ایران در انقلاب ۵۷: تولدی دیگر، جلد اول، پاریس، نقطه، صفحه ۸.
[7] “Téhéran: 50,000 femmes dans la rue,” La Gueule ouverte, n° 253, 21 mars 1979, p. 20. “Avec les Iraniennes, brûlons les voiles et sortons dans la rue”, Questions féministes, mars 1979, n° 6. See also Marie-Jo Bonnet, Mon MLF, Paris, Albin Michel, 2018, p. 353.