این مقاله را به اشتراک بگذارید
نویسنده: سمیه رستمپور
Download PDF (EN)
دانلود مقاله [1]
مقدمه: به دنبال قتل ژینا امینی، زمان زیادی نطلبید تا شعار ژن.ژیان.ئازادی به محوری ترین و مهم ترین شعاری بدل گردد که در موج اعتراضات خیابانی بعد از قتل او تمام ایران را فراگرفت. این شعار برای اولین بار در روز خاکسپاری ژینا از سوی مردم خشمگین سقز سر داده شد که با حضور شجاعانه و پرشمار خود در آن صبح تاریخی آمده بودند تا با خانواده او اعلام همبستگی کنند و همزمان با نوعی نافرمانی جمعی نقشه حاکمیت برای خاکسپاری پنهانی ژینا در سکوت را نقش بر آب کنند. این از آن جهت بود که مردمی که شهید زیاد داده اند، یاد گرفته اند چطور از شهدای خود استقبال کنند تا مرگ را همچون زندگی به سلاحی برای مقاومت بدل کنند. در روز خاکسپاری ژینا همزمان با سخنرانی «آن زن» جمعیت یک صدا فریاد میزند ژن ژیان ئازادی، شعاری که به نقل از یکی از زنان حاضر در مراسم، خیلی سریع از سوی مردم تکرار شد چون روشن بود و آشنا و گویا و همه فهم و چون حرف دل همگان بود. این شعار سپس در سنندج سر داداه شد و در ادامه توسط دانشجویان به تهران رسید و در نهایت به سایر شهرهای کشور. اما این شعار چطور سفر کرد و به سقز رسید؟ چرا چنین شعاری توانسته در بخش های مختلف کردستان به شعاری محوری بدل شود و به سایر نقاط ایران برسد؟ با نگاهی تاریخی به ریشه های این شعار چه معنایی میتوان از آن استنباط کرد؟ این متن کوتاه با تبارشناسی تاریخی شعار «ژن .ژیان. ئازادی» و بررسی روند سفر، سرایت و ترجمه این شعار، از درهمتنیدگی مبارزات منطقهای زنان و از اهمیت رویکرد تقاطعی به ستم میگوید.
خاستگاه تاریخی شعار ژن.ژیان.ئازادی
همانطور که متون منتشر شده در روزهای اخیر حول قیام ژینا یادآور شده اند، شعار «ژن.ژیان.ئازادی» که امروز به نماد قیام ژینا بدل شده، حاصل یک تصادف بی واسطه نیست، بلکه از دل تاریخی برآمده که نمیتوان این روزها در باره آن حرفی نزد. این شعار میراث جنبش زنان کرد در کردستان ترکیه است، منطقه ای که کردها با نام «باکور» میشناسند اش. این جنبش و ایده های اصلی آن بسیار متاثر از فلسفه سیاسی ای است که بنیانگذار و رهبر کاریزماتیک حزب کارگران کردستان (PKK)، عبدالله اوجلان، بنا نهاده است. اوجلان که از سال ۱۹۹۹ تا کنون در زندان امرالی در جزیره ای در نزدیکی استانبول در حبس (انفرادی و غیر انفرادی) است، این حزب را در سال ۱۹۷۸ به همراه جمع کوچکی از رفقایش تاسیس کرد، حزبی که در سال ۱۹۸۴ (بعد از کودتای نظامی سرکوبگرانه سال ۱۹۸۰) مبارزه مسلحانه را در دستور کار خود قرار داد و از آن تاریخ به بعد به مهمترین نیروی اپوزیسیون موجود در ترکیه بدل شده است. به عنوان تئوریسین یک حزب مارکسیستی-ناسیونالیستی در ابتدای شکلگیری حزب، اوجلان در صدد بود ایده های مائو و فانون رادر کنار رهایی کردستان، در قالب یک جریان واحد سوسیالیستی پیاده کند و در این پروسه از همان ابتدا زنان را به مشارکت در جنبش ملی کردستان فرا خواند و این شعار محوری را جا انداخت: «رهایی کردستان بدون رهایی زنان ممکن نیست». در این فاز، با اینکه مساله زنان در پ ک ک برعکس بسیاری از جریانهای چپ آن زمان، مورد توجه قرار گرفت، اما این موضوع در قالب ناسیونالیسم کردی مدرن تعریف میشد، تعاریفی که به خاک و پاسداری از زبان و فرهنگ کردی گره خورده بود و استقلالی برای مساله جنسیت قایل نبود. پ ک ک اما از سال ۱۹۹۵ به بعد و به ویژه با فروپاشی اتحاد شوروی و متاثر از تغییرات جهانی، چرخشی فکری پیدا کرد: با گذار از مارکسیسم و رها کردن مطالبه تشکیل دولت خودمختار کردستان و همچنین ایده کردستان بزرگ، این حزب به جنبش هایی به جهت فکری و سیاسی نزدیک می شود که در آنها اولا «دموکراسی» و نه «طبقه» محوری ترین مفهوم است و ثانیا کنشگران پیشگام لزوما کارگران نیستند، بلکه طیف وسیع و متنوعی از مردم از جمله زنان و فعالین حوزه محیط زیست را شامل می شود. این گرایش به دنیال دستگیری اوجلان و متونی که او از زندان ترکیه به عنوان دفاعیات در برابر دادگاه منتشر می کند به اوج خود میرسد. در این کتاب ها که در شرایطی بسیار دشوار و خاص نوشته شده اند و از طریق فکس و وکلای اش به دست هواداران او رسیده اند، اوجلان به نوعی خودگردانی شورایی با نام «کنفدرالیسم دموکراتیک» متمایل می شود که سه پایه اصلی آن را «کمون ها، زنان و اکولوژی» تشکیل میدهند. در این فاز جدید، مساله زنان به وضوح برای سازمان محوریت پیدا می کند و جنبش زنان پ ک ک – که بر خلاف ادعای برخی از جریان های ناسیونالیستی کوردی در روزهای اخیر – تاریخ و ماهیت آن قابل تقلیل به پ ک ک نیست نیز، به سطوح بالاتری از استقلال عمل و نظر دست می یابد.
این مقدمه کمک می کند تا سفری که شعار ژن.ژیان.ئازادی طی کرده را بهتر درک کنیم. در واقع در فاز اول پ ک ک که ایده های ناسیونالیستی مارکسیست لنینیستی غالب بود، اوجلان با ارجاع به اسطوره های مزوپوتامیا (نام باستانی منطقه خاورمیانه و جغرافیایی که کردها به شکل تاریخی در آن زیسته اند) در دوران باستان و با توسل به این ایده که این منطقه دوران مادرسالاری را تجربه کرده است، نوعی گذشته باشکوه را برای کردستان متصور میشود که در اغلب جنبش های ناسیونالیستی آن دوران مثل در هند دیده می شود. با روی آوردن به اسطوره های محلی زنانه در مقابل تاریخی که او امپریالیستی، کولونیالیستی و مردسالارانه میخواند و اگر دقیقتر بگوییم با اشاره به تضاد میان خدای مردانه (اینکیدو) که در دولت متبلور میشود و الهه (اشتار) به عنوان نماد آزادی زنانه که در گریلاهای زن تعین میابد، در صدد است که زنان کرد را برای پیوستن به مبارزه مسلحانه تشویق کند. در این فرمولبندی نظری همزمان از این عقیده دفاع می شود که زنان اولین کسانی بوده اند که زندگی را خلق کرده و دانش و ابزارهای مهم برای زیستن (که در اسطوره های نقل شده به آنها «میت» میگوید) را پرورش داده اند، دانشی که بعد از دوره الهه ها توسط مردان از آنها دزدیده شده است. او در این تعریف، قدرت آفرینش گری زنان را در مواردی به توان منحصر به فرد آنها به عنوان مادر و زایندگی پیوند میدهد که به زعم او موجب می شود برای حفاظت از فرزندانشان هم که شده به خلق ابزارهای دانش و مهارت روی بیاورند. اینجاست که بخشی از صورتبندی او به شکلی ذاتگرایانه برتری زنان را با ویژگی های متمایز جسمی آنها گره میزند و در تاریخی از جنسی که او روایت می کند، رویکرد اسطوره ای و غیرمادی جای رویکرد متریالیستی را میگیرد. هدف او در این مقطع اما به وضوح سیاسی است، برای اینکه به گفته خودش بتواند اعتماد به نفس را به زنان بازگرداند و برای اینکه نشان دهد تاریخ مردانه همواره غالب نبوده پس میتواند تغییر کند و از آنجا که جهانی مبتنی بر برابری جنسیتی یکبار در مزوپوتامیا تجربه شده میتواند بار دیگر نیز از نو متحقق شود. بنابراین اوجلان از اواخر دهه نود و به ویژه در سالهای ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ بارها زن و زندگی را در کنار یکدیگر بکار برده است و از آنجا که ریشه واژه زن (ژن) و زندگی (ژیان) در کوردی یکی است، این ایده به راحتی پذیرفته و بعدها تقویت شده است. از این جهت شعار ژن.ژیان بسیار قدیمی تر از شعار ژن.ژیان.ئازادی است. برای مثال در سال ۱۹۹۹ کتابچه ای با عنوان ژن و ژیان از سوی پ ک ک منتشر شد و در سالهای بعد از ۲۰۰۰ نیز کمپین هایی در باکور از سوی جنبش زنان راه میفتد که در شعارها و محتوای آنها ژن و ژیان در کنار هم آمده اند.
آزادی نیز یکی از کلیدواژه های مهم پ ک ک در حوزه جنسیت است؛ در واقع آزادی زنان ایده اولیه بسیج آنها در مبارزه سیاسی و مسلحانه بوده و معنای آن در تفکر پ ک ک آزادی زنان از منابع سلطه به ویژه سرمایه داری، دولت و پدرسالاری و در این مورد آخر مشخصا نهاد خانواده بوده است. به همین دلیل در اولین کنفرانس زنان حزب حامی پکک (حزب دموکراسی خلق) که در سال ۱۹۹۷ در استانبول برگزار شد، شعار «زن آزاد شده، وطن آزاد شده است» اهیت زیادی پیدا کرد. با اینکه این سه مفهوم از دهه نود تا کنون بخشی محوری از ایدیولوژی پ ک ک بوده اند، با اینحال بنظر میرسد (با توجه به داده های موجود که ممکن است زمانی خلاف آن ثابت شود) اوجلان تا قبل از دستگیری اش به شکلی ساختارمند، سه واژه ژن.ژیان.ئازادی را به عنوان شعار در کنار یکدیگر بکار نبرده. او اولین بار این سه واژه را متاثر از تغییرات فکری ای که در زندان داشت، در جلد چهارم دفاعیات خود با عنوان «بحران تمدن در خاورمیانه و رهیافت تمدن دموکراتیک» در کنار هم استفاده می کند، اما حتی تا سالهای ۲۰۰۸ و به ویژه تا قبل از ۲۰۱۳ نیز استفاده از آن بسیار محدود بوده است. اوجلان در نامه ای در سال ۲۰۱۳ با تاکید بر قدرت « ژن.ژیان.ئازادی» در تعقیب «زندگی متعالی» و ایجاد یک جامعه اتوپیایی، آن را «فرمولی جادویی» برای انقلاب زنان در خاورمیانه مینامد که به زعم او باید سرلوحه جنبش زنان در روژآوا و در کل منطقه خاورمیانه قرار گیرد[1]. از این تاریخ به بعد است که این شعار به شکل جدی در روژآوا و باکور و سپس در بخش های دیگر کردستان و حتی در شهرهای زیادی در امریکای لاتین و در اروپا و امریکا به گوش میرسد.
با این حال نه تاریخ پ ک ک و نه تاریخ زنان این جنبش و به تبع نه تاریخ این شعار به رهبر آن قابل تقلیل نیست. پ ک ک مثل جنبش های مشابه دیگر که میلیونی هستند، همچون جریانی که توانسته به زندگی روزمره و حیات چند نسل از مردم نفوذ جدی و عمیق پیدا کند، قادر به کنترل ایدیولوژیک و پراتیک صحنه سیاسی کردستان آنطور که مدنظر اش است نخواهد بود، برای اینکه در نهایت این کنشگری سوژه های سیاسی است که سرنوشت ایده ها، پذیرش و تثبیت و اعتلا یا طرد و حذف آنها را تعیین می کند. زنان پ ک ک (هم گریلاها و هم فعالین سیاسی-مدنی) سوژه هایی هستند که ژن.ژیان.ئازادی را به مرور به محوری ترین شعار این جنبش بدل کرده اند. مبارزه همزمان آنها با مردسالاری ناسیونالیستی دولت ترکیه و پدرسالاری درون حزبی دستاورد تاریخی بزرگی است که این زنان به ویژه بعد از ۱۹۹۵ با تلاش شبانه روزی و فداکاری های بسیار و از خلال آزمون و خطا و به ویژه تجربه سیاسی به عنوان منبع تفکر رهایی بخش برای خودشان و ما زنان کرد و حتی زنان منطقه و جهان به جای گذاشته اند. در این متن کوتاه مجال آن نیست که در مورد مسیر تاریخی جنبش زنان پ ک ک با جزییات بحث شود، اما آنچه قابل تردید نیست این واقعیت است که این زنان بودند که از سال ۲۰۰۰ به بعد، همزمان با تمایل پ ک ک به گسترش سیاست قانونی-مدنی در ترکیه در کنار مبارزات مسلحانه و مشارکت در انتخابات ها و همچنین گشایش حداقلی فضای کشور تحت فشار اتحادیه اروپا (همچون شرط پذیرش ترکیه در این اتحادیه)، از این فرصت به شکلی طلایی استفاده کردند تا سیاست را در کردستان زنانه کنند و چهره آن را به شکل بنیادی در کل کشور تغییر دهند. البته که ایدیولوژی جدید حزب که زنان را در مرکز قرار میداد نیز بی اثر نبود، اما این کنش آگاهانه زنان و مبارزه تقاطعی آنها علیه دولت (که در تفکر پ ک ک نماد مردسالاری است)، علیه پدرسالاری در کردستان و علیه سرمایه داری بود که موجب شد شعارها جا بیفتند، تکرار شوند، سفر کنند و از مرزهای محلی خود فراتر روند. از این جهت نقش فعالینی که که برای مقابله با خشونت علیه زنان در باکور فعالیت میکردند ستودنی است؛ این زنان مبارز نهادهای متنوعی برای مبارزه با خشونت تاسیس کردند، تابوت زنانی که بخاطر خشونت کشته میشدند را خودشان به شکل جمعی به دست میگرفتند و آنها را با شعار و سرود و کل کشیدن زنانه دفن میکردند. آنها خانه به خانه و محله به محله میرفتند و با زنان عادی جامعه ارتباط دائم داشتند و با نقد فمینیسم نخبه گرایانه، در عمل توانستند تا حد زیادی مساله زنان را به مساله تمام طبقات جامعه بدل کنند. اینطور است که به نقل از یکی از مصاحبه شوندگان ام، در سال ۲۰۰۲ در مراسمی که فعالین زن حامی پ ک ک برای خاکسپاری یکی از زنانی که به علت قتل ناموسی کشته شده بود، برگزار کردند، زنان هنگام دفن او شعار ژن.ژیان.ئازادی سر میدهند. بعضی از فعالین حتی از این زنان قربانی به عنوان شهید نام میبرند. بعدها این به سنتی فراگیر در میان طرفداران پ ک ک بدل شد؛ در سالهای اخیر زنان قربانی خشونت و شهدای زن کشته شده توسط دولت ترکیه یا داعش در باکور و به ویژه روژآوا با شعار ژن.ژیان.ئازادی به خاک سپرده شده اند. بنابراین آنچه در روز ۲۶ شهریور در سقز روی داد نه تنها اتفاقی عجیب و تازه نبود، بلکه تدوامی از یک سنت سیاسی است که از پ ک ک آمده و به نوعی مراسم و آیین انقلابی رایج در بخش های مختلف کردستان بدل شده که طبق آن تابوت شهدای زن، در این مورد ژینا، با شعار ژن.ژیان.ئازادی از سوی جمعیت بدرقه میشود. در گورستان سقز مراسم خاکسپاری به تظاهراتی مردمی و اعتراضی بدل شد، چون این سنت سیاسی و این فرم از کنش اعتراضی جمعی سالهاست در باکور و به ویژه روژآوا که خیلی برای کردهای ایران الهام بخش بوده، دنبال میشود.
مادران سیاسی دادخواه کردستان از دیگر کسانی بودند که در تکثیر این شعار در باکور نقش زیادی داشتند و از قضا توانستند زن.زندگی را از وجوه ذاتگریانه آن دور کنند و معنایی سیاسی تر به آن ببخشند. آنها کسانی بودند که به عنوان حافظه کردستان علیه فراموشی و مرگ عمل کردند؛ آنها با به پرسش کشیدن «مرگ» عزیزانشان و با ایستادگی بر خواست دادخواهی و تحقق عدالت، به سوژه هایی سیاسی ای بدل شدند که پیام آور «زندگی» بودند. در درون جنبشی که در رویارویی با دولتی تمامیت خواه ترکیه مبتنی بر برتری اتنیک ترک بیش از چهل هزار کشته داده، زنان با شعار زندگی، در صف مقدم صلح و دموکراسی خواهی قرار گرفتند و بیش از همه مادران دادخواه که فرزندانشان را در جنگ با دولت ترکیه از دست داده بودند و اغلب حتی نتوانسته بودند جنازه فرزندانشان را تحویل بگیرند. از جمله گروه های مادران دادخواه در کردستان ترکیه میتوان به تلاش تلاش «مادران شنبه» اشاره کرد که از سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹ به مدت ۲۰۰ هفته بدون وقفه هر شنبه در گالاتاسرای استانبول برای دادخواهی از فرزندان مفقود شده خود (حدود هفده هزار نفر) همراه با فعالان حقوق بشر تظاهرات اعتراضی برگزار میکردند. بعد از سرکوب آنها، «مادران آشتی» از سال ۲۰۰۸ به بعد با هدف افزایش آگاهی برای حل مسالمت آمیز مسئله کرد راه آنها را ادامه دادند؛ آنها زنانی از طبقات مختلف اجتماعی بودند، عمدتاً با تحصیلات کم که در شهرهای مختلف کردستان فعالیت میکردند. به عنوان مثال، یکی از اعضای «مادران صلح» (مکبوله) که فرزندان خود را از دست داده بود و حتی در جلسات بین المللی نیز فعالانه شرکت داشت هرگز به مدرسه نرفته بود. شعار ژن.ژیان.ئازادی را هم مادران شنبه و هم مادران صلح به اشکال مختلف در اعتراضات خود بکار می بردند، طوری که از سال ۲۰۰۶ به بعد به مرور به تظاهرات های هشت مارس در ترکیه و از سال ۲۰۱۲ به بعد به روژآوا راه یافت. هزاران مادری که به واسطه تراژدی سرکوب، در کردستان ترکیه سیاسی می شوند، هم خود زندگی روزمره، هم فضاهای خصوصی و هم فضاهای عمومی را بیش از پیش سیاسی می کنند. این شباهت دیگری است ک با وضعیت ایران وجود دارد: زندگی روزمره و امر خصوصی زیر یوغ سرکوب حاکمی ستمگر خود به تنهایی یک بحران عمیق و نوعی وضعیت استثنایی را به وجود آورده است که به فضای عمومی تسری می یابد و آن را تغییر میدهد. از دل همین شباهت میتوان دلالت های شعار ژن.ژیان.ئازادی را به شکل فرامرزی ردیابی کرد. ابتکار عمل مادران دادخواه این بود که در جریان اعتراضات و به ویژه در تشییع جنازه ها، از طریق کل کشیدن (Zılgıt)، بیان شادی و همچنین رقص جمعی کردی، فضای عمومی را به شیوه خود اشغال می کردند و فضاهای غیرسیاسی مردانه را به فضاهای سیاسی زنانه بدل میکردند.
تلاش مادران دادخواه به فراتر از مرزهای ترکیه رسید و این شعار با انقلاب روژاوا در سال ۲۰۱۲ و قتل سه تن از کادرهای زن پ ک ک در پاریس در سال ۲۰۱۳ بیش از پیش تکثیر شد. یکی از سه زنی که در پاریس ترور شدند، سکینه جانسز از بنیانگذاران حزب کارگران کردستان بود، مهمترین چهره زن تاریخ پ ک ک که بیش از هشت سال را در زندانهای ترکیه گذرانده بود و آنجا دو سینه اش را زیر شکنجه بریده بودند[2]. همزمانی ترور این سه کادر زن پ ک ک با حضور فعالان زنان در آنچه «انقلاب زنانه روژآوا» نامیده میشود، مساله زنان و به ویژه زنکُشی را در صحنه سیاسی کردستان برجسته تر کرد. با توجه به نقش مهمی که تحولات روژآوا در ساحت کلی کردستان داشته و با توجه به شهادت تعداد پرشماری از زنان این منطقه، استفاده از شعار ژن.ژیان.ئازادی به شکل مکرر از سوی یگانهای مدافع زنان (YPJ) در برابر داعش و در خاکسپاری شهدای زن، آن را به نمادی از مبارزه و فداکاری و تلاش برای ساختن جامعه ای جدید با محوریت زنان بدل کرد. در سال های اخیر، با توجه به بالارفتن حساسیت نسبت به زنکُشی های سیاسی در کردستان، این شعار شکل نوعی سلاح مقاومت به خود گرفته در برابر هر شکلی از خشونت و به ویژه در دفاع از زندگی در برابر کشتار روزمره زنان بخاطر جنسیت شان. برای مثال در جریان نبرد زنان روژآوا در عفرین (دی ۱۳۹۶ تا فروردین ۱۳۹۷)، یکی از شهرهای روژآوا که به اشغال دولت سرکوبگر ترکیه در آمده، ژن.ژیان.ئازادی یکی از شعارهای محوری بوده است[3]. بنابراین این شعار نمادین میوه بیش از چهار دهه مبارزه خستگی ناپذیر زنان کرد با هر شکلی از اقتدارگرایی، سرمایه داری، کلونیالیسم، مداخلات خارجی، دولت های ناسیونالیستی و شبه استعماری، اسلام سیاسی، افراط گرایی مذهبی و خشونت جسیتی اجتماعی-سیاسی است که اکنون توانسته همچون یک ارزش جهان شمول از مرزهای محلی خود عبور کرده و هم الهام بخش زنان در جغرافیاهایی شود که شرایطی مشابه زنان کرد را تجربه می کنند و هم فعالین چپی که مبارزات انقلابی این زنان را ارج می نهاند. حتی در سال ۲۰۲۰ کتابی از سوی فعالین زن کاتالانی و اسپانیایی که به روژآوا سفر کرده بودند درباره جنبش زنان کردستان در این منطقه منتشر شد که عنوان آن ژن.ژیان.ئازادی (Mujer, Vida y Libertad) بود[4].
این غیر قابل انکار است که این شعار هم حیات مستقل اش را ادامه داده و هم در عین حال در جغرافیاهای مختلف معنا و مازادهای خود را یافته و حتی بعضا تغییر کرده است، چون هر جغرافیایی محدودیتهای خاص خود را دارد. برای مثال از سال ۲۰۱۴ تا کنون که شعار «ژن.ژیان.ئازادی» در برخی بلوکهای چپ در تظاهرات هشت مارس فرانسه شنیده میشود، این شعار به مرور از سوی برخی فمینیستها به ترکیب جدید «زنها، مبارزه، آزادی» تغییر داده شده است تا شمولیت آن بیشتر و معنای آن دقیقتر شود. «زنها» به جای «زن» به منظور ادغام کردن تنوع گرایشات جنسی، و «مبارزه» به جای «زندگی» چون واٰژه زندگی میتواند طبق برخی تفسیرها زنان را در نقشهای بیولوژیک طبیعتگرایانه حبس کند. برخی دیگر به این باورند که این شعار به تنهایی گویای مطالبات زنان نیست چون ستم طبقاتی در این شعار تبلور ندارد و این به نوعی یکسان سازی منجر می شود.
علی رغم این قبیل نقدها و مازادهایی که ماحصل مداخلات نوعی خرد جمعی همدلانه بوده، شعار اصلی در کشورهای دیگر همواره در کنار شعارهای پیشنهادی سرداده شده است. برای قیام ژینا به ویژه، اذعان و یادآوری به ریشه های این شعار از منظری فمینیستی حیاتی است زیرا باعث می شود که زنانی (از حزب پ ک ک) که آن را خلق کرده اند را به عنوان سوژه های سیاسی به حاشیه رفته توسط دستگاه عظیم ناسیونالیسم دولتی و غیردولتی و همچنین رقیبان حزبی پ ک ک در کردستان، مرئی سازیم، مبارزات فمینیستی آنها را به رسمیت بشناسیم و در عین حال راحتتر بتوانیم تلاش برای مصادره های راستگرایانه (هم از جانب جریان های غیرکرد و هم أحزاب کرد) شعار ژن.ژیان.ئازادی را به چالش بکشیم. تاکید به ریشه های این شعار همچنین به معنای تاکید بر تاریخ متفاوت زنان و مردان پ ک ک است در درون این سازمان، تمایزی که بسیاری از رقیبان پ ک ک در کردستان (عموما سازمان های مردانه یا مردسالار) یا جریان های سیاسی فراتر از کردستان در ایران علاقه ای به دیدن یا شنیدن از آن ندارند چون مساله آنها رقابت سیاسی است و نه رهایی زنان یا برابری جنسیتی. این انکار همچنین مانع از آن میشود که بتوانیم اشتراکات میان زنان پ ک ک با سایر زنان کرد و زنان منطقه را فراتر از دستوررالعمل سازمانی-حزبی دریابیم. در واقع، تجربه مشترک ستم مردسالارانه زیر لوای دولت های اقتدارگرا و جامعه پدرسالار، آن پلی است که جنبش زنان کرد در باکور و روژآوا و شعار آنها یعنی ژن.ژیان.ئازادی را به مبارزات سایر زنان در منطقه، امروز در ایران و فردا در کشورهای دیگر، به شکلی عمیق پیوند میدهد. درست به همین دلیل ما شاهد همبستگی های بسیاری از سوی زنان باکوور و روژآوا در روزهای اخیر بعد از قیام ژینا با زنان در ایران بوده ایم. نباید فراموش کرد که اگر برای بسیاری از شهروندان ترک ترکیه این کشور استبدادی تلقی نشود، کردها همواره آن را همچون حاکمیتی اقتدارگرا تجربه کرده اند که در آن حتی استفاده از کلمه «کرد» و «کردستان» یا به کار بردن حروفی که در الفبای کردی هست ولی در الفبای ترکی نیست (Q, W, X) از دهه های اول قرن بیستم تا همین اواخر جرم به شمار میرفته. جمال گورسل، شهردار دیاربکر (که به عنوان پایتخت کردستان ترکیه در نظر گرفته می شود) پس از مداخلات نظامی در سال ۱۹۶۰ اعلام کرد که «در این کشور کردی وجود ندارد. هر که بگوید کرد است، تف به صورتش میکنم». همین مثال کوچک نشان میدهد که اقتدارگرایی دولت ترکیه در کردستان ترکیه که همواره کردها را با خطر ژنوساید مواجه کرده، تا چه حد به وضعیت دیکتاتوری در ایران تحت حاکمیت رژیمی استبدادی شباهت دارد. ضمن اینکه با سر کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه و تلاش برای اسلامی کردن تمام حوزه هایی که به زنان مربوط می شود، این شباهت هر روز بیشتر می شود.
این موضوع شباهت های بین مبارزات و مقاومت ها در ترکیه و ایران را نیز برجسته کرده است. گسترش شعار «ژن.ژیان.ئازادی» به همان اندازه که محصول الهامات فرامرزی است، موه ی تداوم سنتهای سیاسی در روژهلات (کردستان در ایران) نیز هست. آن پرفورمانس باشکوه زنان کرد در روز تشییع جنازه جینا در سقز به عنوان نقطه آغازین قیام انقلابی ۱۴۰۱: روسری هایشان را از سر برداشتند و همچون نماد ستم دولتی آن را به پرچم مبارزه فمینیستی بدل کردند و در هوا تکان دادند، به وضوح با تاریخ دیرینه مبارزات، مقاومت ها و تشکل سازی هیا سیاسی در روژهلات پیوند دارد. علیرغم سرکوب وحشیانه حکومتی، سنت مبارزه انقلابی که با نفی رژیم گره خورده، از نسلی به نسل دیگردر کردستان منتقل شده است. از تجربه کوتاه «جمهوری کردستان» در مهاباد (۱۳۲۴) تا انقلاب ۱۳۵۷، از تجریه شوراهای مردمی سنندج تا فعالیت احزاب سیاسی با شعار «دموکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان»، زنجیره ی رویدادها و مقاومت ها، نوعی رادیکالیسم سیاسی را در کردستان ایجاد کرده اند که میراث آن به جوانان امروزی نیز رسیده است. غالب این گروهها و جنبشهای سیاسی که بیشتر آنها متعلق به چپ بودند، با به قدرت رسیدن نیروهای ضدانقلابی اسلامگرا در انقلاب ۱۳۵۷ به شدت سرکوب و از صحنه سیاسی کشور رانده شدند.
این احزاب و جنبشها همچنین جزو اولین گروه هایی بودند که علیه قانون حجاب اجباری جمهوری اسلامی در اولین سال انقلاب مبارزه کردند و در میدانی متقاطع بر ضد سرکوب و استثماری که زنان کرد با آن مواجه هستند، به ویژه در برابر روایتهای جنسیت زده و ناسیونالیستی، ایستادند. در برخی از شهرهای کردستان (سنندج، مریوان و کرمانشاه) هزاران زن به مناسبت هشت مارس در اعتراض به حجاب اجباری در سال ۵۸ تظاهرات کردند. آنها مانند خواهران خود در شهرهای دیگر، همان شعارهایی را سر دادند که در قیام ژینا نیز برخی شان شنیده شدند: «نه روسری، نه توسری، مرگ بر این دیکتاتوری». این سنت رادیکال از طریق برگزاری های مکرر هشت مارس، چه مخفی چه علنی، در کردستان تثبیت شده است. خلاء قدرت ناشی از سقوط رژیم دیکتاتوری پهلوی نیز به تشکیل تشکل های زنان منجر شد. در بحبوحه گشایش این فضای سیاسی، برای اولین بار در تاریخ مبارزات خلق کرد، حتی قبل از پ.ک.ک، گروهی از زنان انقلابی کردستان اسلحه به دست گرفتند و به صفوف نیروی پیشمرگه کومله (۱۳۵۸-۱۳۷۰) پیوستند که در بدو تاسیس یک حزب چپ و مائوئیست بود. در خلال التهابات انقلابی و به دلیل مبارزات سازماندهی شده موجود، سازمانهای متعدد زنان مستقل و عمدتاً چپ نیز در سالهای ۱۳۵۷ و ۵۸ در کردستان تأسیس شدند، از جمله «شورای زنان (کرد) سنندج»، «اتحادیه زنان مریوان» و «جامعه زنان فعال سقز». علیرغم سرکوب، فعالان کردستان، به ویژه سوسیالیستها، این مسیر را طی سالهای بعد ادامه دادند و با نابرابریهای تحمیلی در امتداد خطوط جنسیتی، قومیتی و طبقاتی مبارزه کردند.
تقاطع ستم جنسیتی، طبقاتی و اتنیکی: «وقتش رسیده است»
اگر سیاست ورزی اینترسکشنالیتی برای بسیاری از جنبش ها و فعالین تنها یک شعار مترقی به شمار رفته، برای زنان پ ک ک در باکور و روژآوا این رویکرد همواره یک پراکتیس انقلابی بوده است، گرچه این سازمان نیز مثل هر گروه سیاسی دیگری کمبودها و محدودیت خاص خود را در تحقق آن داشته است. در شرایطی که ناسیونالیست های ترکیه (دولت و جریانهای سیاسی) وجود مساله کردها را انکار میکردند و ناسیونالیست کرد برای مساله زن اهمیتی ثانوی قایل بودند، پ ک ک با شعار «یک کشور تنها زمانی آزاد میشود که زنان آزاد باشند» در سال های دهه هشتاد و نود، با تاکید بر اهمیت اولویت بخشی به موضوع زنان در همین لحظه و موکول نکردن آن به بعد رهایی سوسیالیستی کردستان، تلاش کرد خود را از همتایان چپ ترک اش از یک سو و ناسیونالیست کرد پیش از خود از سوی دیگر متمایز کند. درست به همین دلیل پ ک ک از همان سالهای دهه هشتاد انتقادات بسیار تندی به پدرسالاری به ویژه نهاد خانواده و سیستم ناموس و فئودال در کردستان وارد کرد و همزمان چپ های ترک را متهم کرد که چشم خود را به روی استعمار داخلی ترکیه علیه کردها، که بیست درصد جمعیت کشور بودند، بسته اند. این درحالی بود که آن زمان بیشتر جنبشهای چپ در ترکیه معتقد بودند که تلاشهای آزادی زنان باید تا زمان تحقق انقلاب طبقاتی کنار گذاشته شود. برای برخی از سازمانهای سوسیالیستی شناخته شده مانند م.ل.ک.پ (MLKP) بحثهای مربوط به مبارزه زنان در سازمان در اواسط دهه ۲۰۰۰ آغاز شد. بسیاری از سازمانهای دیگر (مثلاً DHKP-C یا TIKB) معتقد بودند که مشکل جنسیتگرایی ندارند و بنابراین لزومی ندارد که در این زمینه تأمل کنند. این سازمانها در دهه هشتاد و نود میلادی اغلب از نوعی اندیشه ضد امپریالیستی بسیار قوی متاثر بودند که گاهی اوقات نوعی ضدیت جدی با فمینیسم را بازتولید میکرد و مانع از پیشرفت فعالیتهای مستقل زنان میشد. در چنین بستر سیاسی ملی ای، پ ک ک برای متمایز ساختن خود از این تفکر چپ هژمونیک ترک، به شیوه ای رادیکال، برداشت سنتی کلاسیک از چپ را رد کرد، که معتقد بود «مسئله زنان باید تا زمان پیروزی سوسیالیسم به تعلیق درآید» یا «مشکل زنان مستقیماً با سوسیالیسم پیروز حل خواهد شد». این سازمان همچنین این ایده را رد می کند که سوسیالیسم در گذشته به اندازه کافی مشکلات زنان را حل کرده است.
زنان کرد در چنین فضایی، از اواخر دهه ۱۹۸۰ به سهم خود اقداماتی را به سمت نوعی سیاست مبتنی بر خودگردانی زنانه در درون پ.ک.ک سوق داده اند که آنها را از جریان غالب فمینیسم در ترکیه و مردان درون سازمان های انقلابی متمایز می کرد. نباید نادیده گرفت که علی رغم گرایشات زیادی که پ.ک.ک به طرح مساله برابری جنسیتی نشان میداد، تا سالهای نزدیک به ۱۹۹۵ این حزب همچنان ساختاری مردانه داشت، رهبر آن یک مرد با نفوذ بود و نابرابری جنسیتی به اشکال مختلف در درون خود حزب بازتولید میشد. درست به همین دلیل زنان این حزب پس از کسب تجربه و با افزایش شمار آنها از اوایل سال های ۱۹۹۰، به این نتیجه رسیدند که مبارزه آنها نمیتواند تنها معطوف به رهایی کردستان باشد زیرا حتی اگر کردستان رها شود آنها همچنان در بند سلطه مردانه خواهند ماند. پس تمام قوای خود را بکار گرفتند تا با ساختن ارگان های صرفا زنانه در درون پ ک ک که در آنها بتوانند خود را قوی کنند و برای مساله زنان بتوانند تصمیمات مستقل بگیرند، خودگردانی زنان را همزمان با خودگردانی کردستان پیش ببرند. به عبارت دقیقتر آنها از ۱۹۹۵ به بعد مشخصا، نوعی مبارزه تقاطعی را پیش بردند که در آن مساله زن، مساله رهایی کردستان و مساله طبقه و اکولوژی اهمیتی یکسان پیدا می کند. این دقیقا نقطه ای است که آنها تلویحا اعلام کردند که «وقتش رسیده است» که مساله زنان را همین الان در دوران انقلاب و نه بعد از آن حل کنیم و انقلابی اجتماعی برای برابری جنسیتی را بایستی بتوانیم با انقلابی سیاسی و مبارزه مسلحانه به منظور ساختن کردستانی سوسیالیستی به شکل همزمان پیش ببریم. آنها از این جهت بسیار از زمانه خود پیش بودند و سیاستی بسیار مترقی را بر کل حزب نیز تحمیل کردند. اگر امروز پ ک ک با اهمیتی که به مساله جنیست میدهد شناخته می شود، بخاطر فعالیت های بی وقفه زنان این حزب است که از سوی گریلاها در شاخ (کوه های قندیل) آغاز شده و به شکل جدی از سوی هواداران فمینیست و کوییر آن در شار (شهرها)، با روشی متفاوت ولی در تکمیل آن، دنبال شده است.
اهمیت این رویکرد تقاطی زمانی روشن می شود که پ ک ک را با همتایان چپ اش به ویژه سازمانهای سیاسی ای که از دهه نود موجودیت دارند، مقایسه کنیم. برای مثال در جریان های چپ فلسطین تا همین اواخر هم مساله زن همواره در حاشیه باقی مانده است. اگر بخواهیم نمونه ای مشخص تر بیاوریم میتوان به کمپینی با نام «طالعات» از سوی زنان فلسطینی اشاره کرد که در سال ۲۰۱۸ به دنبال قتل بعضی از زنان فلسطینی توسط خانواده هایشان به دلیل آنچه «ناموسی» خوانده می شود، راه اندازی شد که هدفش پرداختن به موضوع خشونت علیه زنان در کنار موضوع اشغالگری اسراییل بود. زنان فلسطینی با شعار «هیچ وطنی آزاد نمی شود تا زمانی که زنان آزاد نشوند» به خیابان رفتند، شعاری که سه دهه پیش از آن در کردستان ترکیه سر داده شده بود. این زنان اما مورد انتقاد شدید مردان فعال فلسطینی قرار گرفتند که آنها را متهم میکردند که فعلا مساله اصلی استعمارگری اسرائیل است و «وقتش نیست» که زنان چنین اعتراضات خیابانی ای داشته باشند زیرا زنان با این کار تصویری بدوی از مردان فلسطینی ارایه میدهند که بهانه دست راستگرایان اسرائیلی میدهد در حالیکه این دولت سرکوبگر اسرائیل است که بدوی است و وحشیانه ترین خشونت ها را علیه مردم فلسطین بکار میگیرد. این زنان اما کوتاه نیامدند و گفتند وقتش رسیده که حل مسایل زنان به بعد از رهایی از دست نیروهای استعمارگر اسرائیلی موکول نشود. این کمپین گام بزرگی بود و حدودا هشت ماه با فراز و نشیب ادامه داشت و زمینه ساز موجی از اعتراضات مختلف در سال ۲۰۱۹ در کشورهای عربی شد. آنها حتی فراخوانی فرامرزی خطاب به زنان فلسطینی مستقر در کمپ ها در لبنان و و سایر کشورها منتشر کردند و از آنان خواستند که به این کمپین بپوندند. بنابراین در سال ۲۰۱۸ برای اولین بار شاهد تظاهراتی از سوی زنان در این کمپ ها نیز بودیم و حتی زنان غیرفلسطینی مهاجر در برخی کشورها نیز به آنها ملحق شدند. زنان مهاجر ساکن کشورهای غربی هم که به کمپین پیوستند، احساسات متناقض مشابهی داشتند: فکر میکردند اگر از خشونت خانگی به شکل علنی و جمعی صحبت کنند بهانه دست راستگرایان ضدمهاجر در غرب میدهند. ما زنان کرد و ترک و بلوچ و عرب و… در ایران نیز برای سالهای طولانی با مشکلات مشابهی مواجه بوده ایم: همواره اولویت مبارزه با دولت مرکزی سرکوبگری که به عنوان دشمن اصلی جغرافیای محل زندگی ما را نظامی کرده و با تحمیل نوعی ناسیونالیسم دولتی مناطق «حاشیه ای» کشور را در وضعیت اضطراری دایمی قرار داده، موجب شده که برخی فعالان ناسیونالیست کرد و ترک و عرب و بلوچ از ما بخواهند که با اعتراضاتمان به خشونت علیه زنان و نشان دادن تصویری تاریک از مردان مان، آب در آسیاب دیکتاتوری و مرکزگراها و ناسیونالیست ها از همه نوع اش نریزیم. آنها تلویحا میگفتند «الان وقت این حرفا نیست»، فعلا باید برای آزاد سازی مردم مان بجنگیم و به دنبال آن فرصت پیدا می کنیم که مساله زنان را نیز در اولویت قرار دهیم. یعنی همواره مساله زنان به نفع موضوعاتی مهمتر که گمان میرود اهمیت و اولویت بیشتری دارند قربانی شده، به تعویق افتاده یا حتی حذف گردیده.
اما در سالهای اخیر بیش از همه بر زنان در ایران، همچون بسیاری از کشورهای دیگر، مسجل و روشن شده که مبارزه علیه پدرسالاری و ستم ملی و ستم طبقاتی باید به شکل همزمان پیش برود وگرنه همانطور که مثالهای تاریخی نشان میدهد، زنان ممکن است بعد از آزادسازی ملت و کشور یا تحقق انقلاب های سوسیالیستی به خانه هایشان فرستاده شوند یا از فضای عمومی حذف شوند و مسایلی که دارند جدی گرفته نشود. این درس مهمی بود که زنان کرد در باکور کردستان از تاریخ مبارزات سوسیالیستی پیش از خود آموخته بودند و به همین دلیل از یک جا به بعد با کسب تجربه، آزادی زنان را همپای با آزادی کردستان و رهایی از سرمایه داری در دستور کار سیاسی خود قرار دادند و در نتیجه آن شعارهای زیادی درباره زنان و اهمیت آنها در درون این جنبش تولید شد. آنها سعی کردند مساله برابری جنسیتی را در دستور کار حزبی بگنجاند، با ناسیونالیسم مردسالارانه همزمان با دولت سرکوبگر حذفگرا بجنگند و به زنان طبقات پایین ارزشی تازه ببخشند. آنها حتی ساحت اجتماعی سیاسی کردستان را نیز متاثر کردند، تخیل جمعی از زن بودن را تغییر دادند و سایر احزاب کوردی سنتا مردانه را نیز در نوعی عمل انجام شده قرار دادند برای اینکه اهمیت بیشتری به مساله جنیست بدهند. این سازمان با اینکه به جهت نظری از مارکسیسم فاصله گرفته بود و موضوع طبقه را از آن دوره به بعد با ابهام زیادی طرح کرده اما در عمل همواره فضای زیادی به زنان «عادی» جامعه به ویژه زنان طبقات فرودست داده است. برای مثال یکی از شهرداران شهر ماردین در کردستان ترکیه که از سوی این حزب حمایت و انتخاب شد، زنی چهل ساله بود (Sürgücü) که هشت فرزند داشت و تحصیلات اش بسیار پایین بود. با حفظ ارتباط دائمی با زنان و با طبقات مختلف، این سازمان توانست فعال سیاسی زن به عنوان یک «استثناء» را به یک مدل رایج در کردستان تبدیل کند. بنابراین زنان در این جنبش نه تنها مشارکت کردند بلکه پیشگام آن شدند و پیام آور زندگی آزاد بودند، در شرایطی که سرکوب های دولت ترکیه زندگی روزمره را به بحرانی دایمی بدل کرده بود که از آن مرگ ترواش میشد. از این جهت در شعار ژن.ژیان.ئازادی این معنای ضمنی مهم بیش از همه به چشم میخورد که «دیگر وقتش رسیده است» که همین امروز، به منظور رسیدن به یک زندگی بهتر و آزادانه تر، به مساله زن در کنار مسائل و همسنگ با آنها بپردازیم و آزادی زنان را به آینده ای ناروشن موکول نکنیم و با اولویت دادن به ستم طبقاتی یا ملی، ستم جنسیتی را به حاشیه نبریم.
نباید فراموش کرد که برای سالها چپ های کارگریستی اهمیت فمینیسم و موضوع ستم جنسیتی را دفع یا ضرورت پرداختن کنونی به آن را انکار کرده اند. ناسیونالیست های کرد نیز همزمان سعی میکردند به این افسانه دامن بزنند که مردسالاری در کردستان وجود ندارد و اگر خشونتی دیده می شود ریشه آن بیش از همه در سرکوب دولت مرکزی استعمارگر است که موجودیت کردها را انکار می کند. حتی اخیرا در قیام ژینا ویدیویی از سوی برخی فعالان کرد ایران منتشر شد که در آن زنان کرد به شیوه های مختلفی میگویند که «حجاب مساله زن کرد نیست»! این در حالی است که گزارش های روزانه از درگیری زنان کرد با خانواده هایشان و ساختار مردسالار جامعه بر سر پوشش و علیه کنترل بدن و سکسوالیته منتشر میشود، همانطور که در مناطق دیگر کشور نیز این یک واقعیت انکارناپذیر است. بنابراین شعار معروف ژن.ژیان.ئازادی نتیجه مبارزات زنانی بود که همزمان در چند جبهه می جنگیدند؛ آنها با چند دهه مقاومت منسجم زن را از پشت صحنه به روی صحنه سیاسی کردستان کشاندند و جنسیت را از آینده به حال و از فضای خصوصی به ساخت عمومی آوردند و بر روی میز سیاست اکنون قرار دادند.
در همین زمینه نباید نقش بسترسازی تاریخی-سیاسی گروه های فعال کرد در شهرهای مختلف ایران از همان تجربه ۱۱ ماه جمهوری کردستان در مهاباد (۱۳۲۴) و مشخصا در سال های پر از حادثه انقلاب ۵۷ تا کنون را در سیاسی کردن، فعال نگه داشتن و پویایی اجتماعی جامعه کردستان نادیده گرفت؛ احزاب مختلف و جریان های موجود، به ویژه چپ ها و سوسیالیست ها، از همان روزهای آغازین انقلاب با شعار «دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان»، از خلال تشکل سازی و در مواردی با تکیه بر شوراهای مردمی، سنت سیاسی جمعی و مبارزاتی رادیکالی را در کردستان تثبیت کردند که میراث آن به شکل بین نسلی به جوانان امروز رسیده است. برخی از آنها، و بیش از همه حزب چپ کومله (۱۹۷۹-۱۳۹۹۱)، هرچند به شکلی حداقلی اما پیشگامانه، همچنین بستر ورود زنان به میدان سیاست را فراهم کردند و تلاش هایی انجام دادند تا برابری جنسیتی را همچون بخشی از ایده آل رهایی بخشی در کردستان در دستور کار حزبی و مبارزاتی خود بگنجانند. درست به همین دلیل در روزهای اخیر بعد از قیام ژینا خبرگزاری حکومتی فارس در ۱۵ مهر ۱۴۰۱ یادداشتی در سایت خود با این عنوان منتشر کرد: «کومله ۴۰ سال پیش هم شعار «زن، آزادی، زندگی» میداد اما جور دیگر». در واقع برخی از زنانی که فعالانه در تظاهراتهای ضد دولتی برای سرنگونی دیکتاتوری پهلوی شرکت کرده بودند، به حزب کومله پیوستند که توانستند تغییراتی را نیز بر آن تحمیل کنند و برای سایر زنان در سالهای بعد الهام بخش شوند. مسیر آنها را فعالین زن در کردستان و مشخصا فعالین سوسیالیست در سالهای بعد به اشکال مختلف ادامه دادند، طوریکه در دوره های مختلف علی رغم سرکوب ها همواره زنانی در کردستان بوده اند که پرچم مبارزه علیه نابرابری جنسیتی و طبقاتی را بالا نگه دارند.
با اینحال در میدان مبارزه مساله درهم تنیدگی ستم جنسیتی با ستم طبقاتی و ملی چندان هم تا کنون پذیرفته نشده است. تکلیف راستگراها که روشن است چون عموما جنسیت زده اند و اهمیت خاصی به مساله زنان نمی دهند. اما هنوز هم چپ های زیادی هم هستند که فکر می کنند پرداختن به موضوع ستم جنسیتی میتواند به انشقاق در درون طبقه کارگر منجر شود یا کسانی هستند که گمان می کنند ستم جنسیتی به قدر ستم طبقاتی اهمیتی ندارد. با اینکه این دو اساسا حیاتی مستقل از یکدیگر ندارند و سرمایه داری اساسا با تعمیق نابرابری های جنسیتی و نژادی و اتنیکی و … است که خود را بازتولید می کند، اما برای طیف های وسیعی از فعالان پیوند این دو قطعی نیست. پیوند ستم ملی با ستم جنسیتی و طبقاتی حتی به مراتب چالش برانگیزتر است و تردیدهای بیشتری را به همراه داشته است. اما در شرایطی که خلق های غیرفارس در ایران بیش از یک سده است که به شکل مضاعف استثمار و استعمار میشوند و تحت سلطه دستگاه قدرتمندی از سرکوب اند که لزوما با همان شدت در مناطق مرکزی عمل نمی کند (نمونه کوچک آن جمعه خونین زاهدان و شنبه خونین سنندج و کشتارهای فله در آبان ۹۸ در مناطق حاشیه ای کشور است) تصور آینده ای آزاد بدون اینکه انواع ستم ها در صورتبندی دقیق تحلیلی سیاسی با یکدیگر قرار بگیرند، فرسنگ ها با دموکراسی و برابری فاصله دارد. تا وقتی فعالین نتوانند بدون تپق از «ستم ملی» به مثابه یک «مساله» در ایران بپردازند و همچنان آن را انکار یا حذف کنند، عمیقا به بی اعتمادی مردم حاشیه ایران به نسبت اتحادسازی با دموکراسی خواهان مرکز دامن میزنند و شکاف این دو را بیشتر می کنند و از قضا بیشتر آنها را به سمت «جدایی» (که تاریخا تا به امروز هیچگاه خواست کردها و بلوچ ها و … نبوده) سوق میدهند چون میبینند که نمیتوانند منتظر تایید و به رسمیت شناختن مرکز بمانند و باید خودشان برای تغییر وضعیت شان فکری بکنند (این را بارها از فعالین کرد شنیده ایم). این روند میتواند برای آینده ایران بسیار چالش برانگیز باشد و از قضا بانیان اصلی اش همین انکار کنندگان اند و نه اتنیک ها، آنطور که تبلیغات جمهوری اسلامی و راست ایرانی نشان میدهد، چون گروه دوم همواره به اتحاد با مرکز با شروط سیاسی مشروع تمایل نشان داده اند.
حتی استقبال زیاد از شعار ژن.ژیان.ئازادی خود تا حدی ضرورت این شکل از سیاست تقاطعی برای ایران امروز را نشان میدهد، زیرا این شعار به نوعی آلترناتیو بالقوه در برابر جمهوری اسلامی را در خود جای داده است؛ در تضاد مستقیم با ساختار مردانه، مرگبار و سرکوبگر رژیم که هرگونه آزادی را از گروه های مختلف به ویژه زنان و کوییرها، همچنین فعالین کارگری، اتنیکی و زیست محیطی و سایر اقشار حاشیه ای سلب کرده، ژن.ژیان.ئازادی نوعی آلترناتیو اتحادبخش است که ستم های متکثر را در دل خود جای داده و درست به همین دلیل هم راستگراهای ناسیونالیست جنسیت زده، اغلب نزدیک به سلطنت طلبان، تمایل زیادی به جایگذینی آن با شعارهای دیگر، اغلب مردمحور و شوینیستی، دارند. از این جهت تلاش برای حفظ و تداوم شعار ژن.ژیان.ئازادی با توجه به دلالت های سیاسی ای که برای سیاست در این لحظه تاریخی ایران دارد، حیاتی به نظر میرسد و هر شکلی از اتحاد اگر نتواند تکثری که در این شعار گنجانده شده را انعکاس دهد چیزی جز نوعی استراتژی ریاکارانه و فرصت طلبانه برای کسب قدرتی یکدست ساز و حذفگرا در آینده ایران نخواهد بود. زنان و اقلیت های اتنیکی مسیر طولانی و دشواری را طی کرده اند تا جامعه را به این نقطه برساند که بپذیرد که ستم جنسیتی و اتنیکی نه فقط مساله آنها بلکه ضرورتی قطعی برای دموکراسی برابری خواهانه در کل کشور است و رهایی از ستم طبقاتی عمیقا به حل همزمان سایر اشکال ستم که عده ای را «اقلیت» (نه لزوما کمی) و «حاشیه» کرده، وابسته است. به عبارتی دقیقتر معنای واقعی ژن.ژیان.ئازادی این است که نباید پرداختن به مساله ستم جنسیتی و ستم اتنیکی و سایر اشکال سلطه را به بعد رفتن جمهوری اسلامی موکول کنیم، همانطور که این شعار برای زنان کردستان ترکیه این معنا را داشت که نباید مساله زنان در اولویت ثانوی به نسبت رهایی کردستان و مبارزه با سرمایه داری قرار بگیرد. این آن معنای مهمی است که میتوانیم به آن وفادار بشیم و برای پرورش بیشتر آن آگاهانه بجنگیم برای اینکه از این شعار بی نظیر به عنوان یکی از شعارهای اصلی دست کشیده نشود.
حتی اگر حساسیت خود را بیشتر کنیم و بخواهیم صدای خفه شده ی زنان اتنیک های حاشیه ای باشیم و زبان های سرکوب شده ی آنها را به رسمیت بشناسیم، میتوانیم به مثابه کنشی نمادین، شعار کوردی ژن.ژیان.ئازادی، را که امروز برای همگان قابل فهم و قابل تکرار است، حتی بیشتر از شعار فارسی آن مورد توجه قرار دهیم. اینها دقیقه های حساسی هستند که از قضا میتوانند آن «اتحاد»ی که امروز بیش از همیشه به آن نیاز داریم را تقویت کنند و زمینه را برای تحکیم نوعی اعتماد متقابل، که عمیقا تا به امروز خدشه دار شده، فراهم کنند. بارها شعارهای فارسی در مناطق غیر فارس کشور تکرار شده و وقتش رسیده که مناطق مرکزی نیز گشودگی بیشتری برای تکرار شعارهای غیرفارسی نشان دهند. به شکل مشابه، تاکید بر استفاده از اسم کوردی ژینا به جای مهسا نیز میتواند آن شکلی از ستم را مرئی تر سازد که سالهاست مردم مناطق غیر فارس با آن مواجه اند: ستم محروم بودن از استفاده از زبان مادری در فضاهای مختلف اجتماعی و در ساخت های متنوع زندگی روزمره از جمله در اسم گذاری برای فرزندان مان. نه تنها ژینا اسم رمز مقاومت انقلابی مردم ایران شد، بلکه خود نام او نیز اسم رمز مقاومت در برابر سلطه ناسیونالیسم ایرانی است که چنان مردمان غیر فارس را جرم انگاری کرده که حتی نام های غیر فارسی را نیز تهدیدی علیه موجودیت (و سلطه) خود تلقی می کند. هرچند هنوز دقیقا روشن نیست چرا ژینا دو اسم دارد، ولی به شکل کلی در کردستان بسیاری از افراد دارای دو اسم اند، یکی فارسی برای شناسنامه و دومی اسمی کردی برای خانواده زیرا برخی ثبت احوال ها بسته به سال و شهر تولد و حتی بعضا بسته به سلیقه کارمندان، از ثبت برخی از اسامی کردی با این توجیه که «این نام ایرانی نیست» خودداری می کنند یا خانواده ها برای اینکه فرزاندانشان بخاطر اسم کوردی تبعیض یا تحقیر نشوند اسم فارسی را در شناسنامه ترجیح میدهند. در مورد واقعه اخیر با اینکه خانواده ژینا او را با این اسم صدا می کنند، با این اسم برایش سوگواری می کنند، مادرش در فضای مجازی با نام ژینا برای او مینویسد و روی سنگ قبرش نوشته شده «ژینا»، اما «مهسا امینی» ترند میشود و از سوی اکثریت تکرار میشود، اتفاقی که بعید است که یک تصادف صرف باشد. در چنین شرایطی نام ژینا همچون مرگش ستم های نمادینی را که او به عنوان یک زن غیرفارس در خود حمل میکرده برجسته می کند که اگر در این لحظه نتوانند برجسته شوند یعنی بعدها نیز به سختی امکانی برای طرح و بحث خواهند یافت. اگر یکی از رسالت های جنبش های انقلابی را برجسته کردن اشکال متنوع ستمدیدگی بدانیم، این جنبش میتواند اتحاد خود را از طریق به رسمیت شناختن تفاوت ها و اهمیت دادن به آنها در همین لحظه و نه بعدا، به منظور ساختن آلترناتیوی متحد اما شمولگرا، معتبر و حتی ممکن سازد. تمام دشواری مبارزه برای چپ ها و نیروهای مترقی این است که باید در چندین جبهه همزمان بجنگد، برعکس اپوزیسیون راستگرا که با چتر دروغین «اتحاد» از زیر بار این مسئولیت سنگین شانه خالی کرده و از همین الآن سیاست (راحت الحلقوم) حذفی را در دستور کار خود قرار داده است.
[1] https://www.kurdishpeace.org/research/civil-society/a-feminist-revolution-is-challenging-irans-regime/?fbclid=IwAR2NQBUHd4qyNi_4nJlDFR4hnmxwnHMJB7KaXt08NJe7rdjw2FZC7nJ_dlY
[2] برای اطلاعات بیشتر در مورد سکینه جانسز میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-48875.html
[3] از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ در طی سه سال در عفرین تحت اشغال دولت توسعه گرای ترکیه، ۸۳ زن کشته،۲۰۰ نفر زن ربوده و ۷۰ زن مورد تجاوز قرار گرفتهاند.
[4] با سپاس از نجیبه قره داغی که اطلاعات مربوط به این کتاب زنان کاتالانی و اسپانیایی را در اختیارم قرار داد.